@article{ author = {KhorshidiA, and YasamiMT, and AssasiN, and ZamaniGh,}, title = {Burden of suicidal behaviors in Ilam, Iran}, abstract ={Objective(s): To assess the burden of suicidal behaviors in Ilam, Iran. Methods: This was a cross-sectional study. 606 cases of attempted completed suicide were reviewed. Burden calculation was done using the disability adjusted life years (DALY) index. Results: There was a total loss of 4891 DALY’s lost in the Ilam population, equivalent to the crude rate of 9.7 per 1000. Women bore 64% of the total burden. The 20-29 y and 10-19 y age groups accounted for most of the total disease load (41 and 33% respectively). Unfortunately, suicidal burns represent 73% of total burden of suicidal behaviors. Conclusion: We found a higher disease load in women while in the other studies such as WHO’s global burden of disease study (2000) it is the men who bear the greatest burden of suicidal behavior.}, Keywords = {Suicidal behaviors, Ilam, DALY, Burden of disease}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {257-264}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تعیین بار ناشی از رفتارهای خودکشی در استان ایلام}, abstract_fa ={استان ایلام از جمله مناطقی است که در چند سال گذشته شاهد افزایش چشمگیر پدیده خودکشی بوده و درحال حاضر از این نظر دارای بیشترین میزان بروز در کشور می باشد. این تحقیق با هدف تعیین بار ناشی از رفتارهای خودکشی در استان ایلام در سال 1381 انجام شده است. کل سال های از دست رفته بعلت مرگ و ناتوانی های ناشی از خودکشی در استان ایلام 4891 سال است که معادل 9.7 به ازای هر هزار نفر جمعیت استان می باشد. زنان 64% و مردان 36% این بار را به خود اختصاص داده اند. گروه های سنی 29-20 سال و 19-10 سال بترتیب با 41% و 33% دارای بالاترین سهم از دالی (Disability adjusted life years: DALY) هستند. دالی ناشی از خودکشی در شهرستان های مختلف استان دارای مقادیر متفاوتی است. به گونه ای که از 3.8 در هزار نفر جمعیت در شهرستان دهلران تا 17.6 در هزار نفر در شهرستان شیروانچرداول متغیر است. 46% مقدار دالی ناشی از رفتارهای خودکشی مربوط به جمعیت شهری و 54% به جامعه روستایی استان اختصاص دارد. نسبت داالی زنان به مردان در مناطق شهری و روستایی بترتیب 2.09 و 1.52 است. بطورکلی 73% از کل دالی محاسبه شده به روش خودسوزی مربوط می شود که 80% از این سهم به زنان اختصاص دارد. مسمومیت با دارو با 2.6%، کمترین سهم از دالی را دارد که عمدتا به مردان تعلق دارد. در مسمومیت با سموم ‏آفت کش که 24.4% دالی به آن مربوط است، سهم مردان تقریبا 4 برابر زنان است. در مقایسه با سایر علل مانند سرطان ها، بیماری های حول تولد و بیماری های دستگاه تنفسی، خودکشی بار خیلی بیشتری را بر مردم استان ایلام تحمیل می کند.}, keywords_fa = {خودکشی, دالی, بار بیماری, ایلام}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-790-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-790-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {HeydarNiaMA, and SohrabiMR, and AbolhasaniF, and MehrabiY,}, title = {Utilization of health houses in Damavand city}, abstract ={Objective(s): This survey investigates factors affecting health houses services utilization in Damavand, a small city in Tehran province. Methods: This cross-sectional study was carried out on 400 people aged above 30 years who lived in the catchment area of different health houses (Primary health care or PHC clinics) in Damavand in 2003-04. 14 out of the 27 existing health houses were selected at random. Systematic samples proportional to size of the target population were drawn in every village. Subjects completed questionnaires at their homes. Data analysis included Chi-square and logistic regression and was performed using the SPSS package. Results: 49.5% of men and 77.1% of women have reported that they were using health houses facilities from September 2002 to March 2004, while 24.5% of men and 20.3% of women did not. 26% of men and 2.6% of women have never used these services. The factors for non-utilization were: Male sex, type of occupation, higher education, time spent getting to the health house more than 20 minutes, waiting times above 20 minutes inside the health house, providers’ unfriendly behavior, lack of consultation regarding different services, physical environment of health houses, inappropriate service timing (P<0.001 for all), poor communication (P<0.04), long latent periods for hypertension-related disability (P<0.02) and a refusal to admit the detrimental effects of HTN on life expectancy (P<0.01). Conclusion: Appropriate interventions addressing the above factors could improve service utilization.}, Keywords = {Utilization, Evaluation, Health house, Damavand city}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {265-272}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {میزان و عوامل موثر بر بهره مندی از خدمات خانه های بهداشت در شهرستان دماوند}, abstract_fa ={هدف از این پژوهش بررسی میزان و عوامل موثر در بهره مندی مردم از خدمات خانه های بهداشت در شهرستان دماوند بوده است. این مطالعه مقطعی روی 400 نفر از افراد بالای 30 سال تحت پوشش خانه های بهداشت شهرستان دماوند انجام شده است. برای نمونه گیری ابتدا از میان 27 خانه بهداشت شهرستان دماوند 14 خانه بهداشت با استفاده از جدول اعداد تصادفی انتخاب شدند. در هر روستا نمونه گیری به روش سیستماتیک و متناسب با جمعیت هدف آن روستا و در دو گروه 31 تا 49 سال و 50 سال و بالاتر انجام شد و در نهایت با مراجعه به درب منازل پرسشنامه ها تکمیل گردید. پس از ایجاد بانک اطلاعاتی در نرم افزار SPSS با استفاده از آزمون «کای دو» متغیرهایی که با بهره مندی از خدمت دارای رابطه معنی داری هستند شناسایی و با استفاده از رگرسیون لجستیک سعی در یافتن مدلی برای نشان دادن چگونگی و میزان تاثیر عوامل مختلف بر بهره مندی از خدمت نمودیم. نتایج این تحقیق نشان می دهد 49.5% از مردان و 77.1% از زنان در فاصله مهرماه 1381 تا اسفند 1382 از خدمات خانه های بهداشت بهره مند شده اند. 24.5% از مردان و 20.3% از زنان در مدت فوق از این خدمات بهره مند نشده و 26% از مردان و 2.6% از زنان نیز اظهار کرده اند هیچگاه از این نوع خدمات بهره مند نشده اند. متغیرهای موثر بر عدم بهره مندی از خدمات ارایه شده در خانه های بهداشت عبارت بودند از: جنس مرد، شغل آزاد و کارمند، میزان تحصیلات بالا، زمان لازم برای رسیدن به خانه بهداشت بیش از 20 دقیقه، زمان انتظار برای دریافت خدمت در خانه بهداشت بیش از 20 دقیقه، برخورد نامناسب ارایه کننده خدمت، عدم مشاوره با گیرنده خدمت در مورد خدمت ارایه شده، کیفیت نامناسب محیط فیزیکی محل ارایه خدمت، عدم تناسب زمان ارایه خدمت هرکدام با (P<0.001) و کیفیت نامناسب ارتباط ارایه کننده خدمت با گیرنده خدمت با (P<0.04)، اعتقاد به زیاد بودن فاصله زمانی و ایجاد ناتوانی بدنبال ابتلا به پرفشاری خون از زمان حاضر با (P<0.02) و عدم اعتقاد به اثر پرفشاری خون بر کاهش طول عمر با (P<0.01)، بنابراین می توان نتیجه گرفت که با مداخله بر عوامل فوق می توان بهره مندی از خدمات را افزایش داد.}, keywords_fa = {بهره مندی از خدمت, ارزشیابی, خانه بهداشت, شهرستان دماوند}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-791-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-791-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {KarbakhshM, and RostamiGooranN, and ZargarM,}, title = {Factors influencing the severity of injuries in motor vehicle crashes}, abstract ={Objective(s): To identify factors influencing the severity of injuries in motor vehicle crashes. Methods: The source of data was the national trauma study-Tehran (1999-2000), performed in 6 major hospitals in Tehran. We looked at demographic and pre-hospital data on 564 car passengers injured in non-fatal traffic accidents. We used the injury severity score (ISS) to determine the severity of injuries. Results: Most cases of trauma involved the extremities and the bony pelvis. Injuries were more severe in passengers of pick-up trucks compared to those injured in crashes involving 2 passenger cars. Also, those traveling in pick-up trucks were more likely to be injured in the head and check (P<0.05). There were significant differences in the severity of injuries between urban and rural accidents. Conclusion: Higher severity of injuries in accidents involving pick-up trucks shows the need for more in-depth studies about safety of pick-up trucks in Iran. For better monitoring and evaluation of injuries, the use of standard forms to gather data on all traffic accidents is needed.}, Keywords = {Traffic accident, Injury severity, Motor vehicles, Iran}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {273-278}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {عوامل مرتبط با شدت حوادث ترافیکی منجر به بستری در سرنشینان وسایل نقلیه چهار چرخ}, abstract_fa ={مطالعات جامع اندکی در زمینه عوامل موثر در ایجاد حوادث ترافیکی و عوامل مرتبط با شدت این حوادث در کشور انجام شده است. این تحقیق در نظر دارد ارتباط برخی عوامل در هنگام وقوع حادثه ترافیکی را با شدت آسیب منجر به بستری در سرنشینان وسایل نقلیه چهار چرخ تعیین نماید. در این مطالعه از داده های طرح ملی تروما - مطالعه تهران - که بصورت مقطعی در سال 79-1378 در شش بیمارستان بزرگ تهران به اجرا درآمد استفاده شده است. از 8000 بیمار ترومایی در طرح ملی، تعداد 564 بیمار که همگی سرنشین وسایل نقلیه چهار چرخ بوده و دچار آسیب غیر کشنده منجر به بستری شده بودند بررسی شدند. جهت ارزیابی شدت آسیب از معیار شدت آسیب (Injury severity score: ISS) استفاده گردید. میانگین سنی افراد 32.83 سال (انحراف معیار 16.42 سال) و 72.2% آنان مرد بودند. 87.6% سرنشین اتومبیل سواری، 3.5% سرنشین وانت، 8% سرنشین وسایل نقلیه سنگین بوده و میانگین امتیاز ISS در این گروه ها بترتیب عبارت بود از: 5.83، 7.74، 5.78. سرنشینان وانت در تصادفات نسبت به سرنشینان ماشین های سواری، آسیب شدیدتری داشته و میزان آسیب وارد به سر در سرنشینان وانت نسبت به سایر وسایل نقلیه بیشتر بود. همچنین شدت آسیب در مصدومین حوادث خارج شهری نسبت به حوادث داخل شهری بیشتر بود (P<0.05). موضوع ایمنی وانت ها مساله ای قابل بررسی بوده و نیازمند تحقیقات جامع تری می باشد. جهت تحقیق در زمینه حوادث ترافیکی، ایجاد سیستمی جهت ثبت و گزارش دهی استاندارد حوادث ضروری است.}, keywords_fa = {حوادث ترافیکی, شدت آسیب, وسایل نقلیه چهار چرخ}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-792-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-792-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SadighiJ, and MaftoonF, and MoshrefiM,}, title = {Complementary and alternative medicine (CAM): Knowledge, attitude and practice in Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To study the knowledge, attitude, and practice of complementary medicine. Methods: This was a descriptive study of a random sample of 4123 adults aged 15 years and over in Tehran, Iran. Data were collected in face-to-face interviews and participants were asked to indicate whether they knew about complementary and alternative medicine and whether they were used or using CAM. Results: The survey showed that 83.2% of the respondents were familiar with some form of complementary medicine. Herbal medication was the most popular CAM modality; Therefore, excluding herbal medication, 58.6% of studied population knew some form of complementary medicine. The best-known forms of CAM in the Tehran population were: Herbal medication (75.6%), acupuncture (43.6%), hypnosis (39.2%), energy therapy (28.1%), yoga (22.1%), meditation (5.3%) and homeopathy (4.1%). 42.2% of studied population had used some form of complementary medicine. Herbal medication was again the most popular, but apart from herbal medication, 9.6% of the study population had used some form of complementary medicine. The most prevalent CAM modalities were: Herbal medication (38.4%), energy therapy (3.4%), yoga (3%), acupuncture (2.7%), meditation (5.3%), hypnosis (1.2%) and homeopathy (0.4%). Conclusion: Public knowledge and demand for complementary medicine seems to be high. With growing demand, CAM deserves greater attention from health planners, policy makers, and a more scientific approach from the academic community. In the absence of hard evidence, we should not be influenced by those who either blindly promote or stubbornly reject complementary and alternative medicine. Appropriate legislation by the ministry of health might help to ensure certain minimum standards such as proper regulation, standardized record-keeping and effective communication. Patients also need to be protected against unqualified, substandard practice, inappropriate treatments or unethical research activities (This would also facilitate ongoing medical assessment of CAM). The future of CAM should (And hopefully will) be determined by unbiased scientific evaluation.}, Keywords = {Complementary medicine, Knowledge, Attitude, Practice, Tehran, Iran}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {279-289}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {آگاهی و بینش نسبت به طب مکمل و میزان استفاده از این خدمات در جمعیت شهر تهران}, abstract_fa ={طب مکمل به گروهی از روش های تشخیصی و درمانی اطلاق می شود که خارج از آموزش های دانشگاهی (آکادمیک) آموزش داده شده و در درمان بیماران مورد استفاده قرار می گیرد. این روش ها از دهه های 1970 و 1980 تحت عنوان طب جایگزین و سپس بعنوان مکمل های طب رایج نامیده شدند. استفاده از روش های طب مکمل بعنوان روش های درمانی رو به افزایش بوده، اما همچنان استانداردهای این روش ها و چگونگی ارتباط آنها با اصول طب رایج مبهم است. این طرح با هدف «تعیین میزان آگاهی و چگونگی نگرش در خصوص طب مکمل و میزان استفاده از این روش ها» انجام پذیرفته است. نوع مطالعه، توصیفی و جمعیت تحت مطالعه شامل جمعیت شهر تهران (گروه سنی بالای 15 سال) بوده است. این مطالعه در سال 1382 و به روش نمونه گیری خوشه ای انجام شده است. داده ها توسط پرسشنامه جمع آوری شدند. متغیرهای وابسته عبارت از روش های طب تکمیلی (انرژی درمانی، هومیوپاتی، طب سوزنی، هیپنوتیزم، یوگا، گیاه درمانی و مراقبه) بوده است. در این مطالعه 4123 نفر تحت بررسی قرار گرفتند. 83.2% از جمعیت تحت مطالعه از حداقل یکی از روش های طب مکمل آگاهی داشتند. باتوجه به رواج آگاهی از طب گیاهی، با حذف این روش از لیست روش های تحت مطالعه، 58.6% جمعیت از یکی از روش های طب مکمل آگاهی داشتند. میزان آگاهی از هرکدام از روش های تحت مطالعه به ترتیب عبارت بودند از: طب گیاهی (75.6%)، طب سوزنی (43.6%)، هیپنوتیزم (39.2%)، انرژی درمانی (28.1%)، یوگا (22.1%)، مراقبه (5.3%) و هومیوپاتی (4.1%). 42.2% از جمعیت تحت مطالعه از یکی از روش های طب مکمل استفاده کرده بودند. باتوجه به رواج استفاده از طب گیاهی، با حذف روش طب گیاهی از لیست روش های مورد استفاده، 9.6% از جمعیت از یکی از روش های طب مکمل استفاده کرده بودند. میزان استفاده از هرکدام از روش ها بترتیب اولویت استفاده از آنها عبارت بودند از: طب گیاهی (38.4%)، انرژی درمانی (3.4%)، یوگا (3%)، طب سوزنی (2.7%)، مراقبه (1.3%)، هیپنوتیزم (1.2%) و هومیوپاتی (0.4%). باتوجه به آگاهی بالای افراد نسبت به روش های طب مکمل و میزان استفاده از این روش ها در جامعه، انجام تحقیقات منسجم در خصوص بررسی میزان اثربخشی و کارایی این روش ها و برنامه ریزی جهت استاندارد سازی آنها و تعیین جایگاه این روش ها در درمان بیماران و آموزش دانشگاهی امری ضروری و گریزناپذیر بنظر می رسد.}, keywords_fa = {طب مکمل, آگاهی, بینش, عملکرد, شهر تهران, ایران}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-793-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-793-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {RahimiS, and SeyyedRasooliE,}, title = {Sexual behavior during pregnancy: A descriptive study of pregnant women in Tabriz, Iran}, abstract ={Objective(s): To study the sexual behavior during pregnancy and factors that affecting it. Methods: 120 pregnant women were selected by convenience sampling from those attending. AL-Zahra medical center in Tabriz, Iran. Data were collected by means of a questionnaire covering personal and social characteristics, parity and gynecologic history. It contained 15 questions on factors influencing sexual behavior, 5 questions related to the variations in the nature of sexual intercourse during the first, second and third trimester of pregnancy (Libido, number of sexual contacts, love-making positions and feelings of inconvenience during and after coitus). The data were analyzed using the SPSS-10 program. Results: The findings showed that 10.7% of women in the 1st trimester, 15.2% in the 2nd and 20.6% in the 3rd trimesters had experienced dyspareunia. 18.5% of women in the first trimester, 18.3% in the 2nd trimester, and 33.2% in the 3rd trimester had complaints of stomachache and backache during intercourse. 17.7% women in the 1st trimester, 24.3% in the 2nd trimester, and 23% in the 3rd trimester suffered from stomachache and backache after intercourse. The results of Chi-square tests showed a significant association between parity and the following set of symptoms: Feeling of guilt, dyspareunia (P=0.004), fear of pre-term labor and dyspareunia (P=0.04), parity and post-coital stomachache and backache (P=0.01), dyspareunia and post-coital vaginal irritation (P=0.03) in the 1st trimester. Conclusion: The results suggest a real need for sex education among couples. It seems that most of sexual problems are preventable through education.}, Keywords = {Pregnancy, Prenatal care, Sexual intercourse}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {291-299}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {رفتار جنسی و عوامل موثر بر آن در دوران بارداری: لزوم ادغام مشاوره جنسی در مراقبت های دوران بارداری}, abstract_fa ={اگرچه فعالیت جنسی در دوران بارداری بدون رعایت اصول صحیح، عوارضی را برای مادر و جنین در پی خواهد داشت، ولی علم طب نیز جز در موارد خاص محدودیتی در برقراری رابطه جنسی در دوران بارداری زوجین قائل نشده است. آموزش اصول صحیح فعالیت جنسی و بررسی مشکلات جنسی زوجین در دوران بارداری از استانداردهای مراقبت های پرستاری دوران بارداری می باشد. باتوجه به اینکه آگاهی از شیوع عوامل موثر بر فعالیت جنسی و مشکلات جنسی زوجین در این دوران می تواند در ارتقا کیفیت مراقبت های دوران بارداری موثر باشد، پژوهش حاضر با نمونه ای شامل 120 نفر طراحی گردید. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که کاهش میل جنسی (38.3% در سه ماهه اول، 40% در سه ماهه دوم و 51.7% در سه ماهه سوم) و کاهش دفعات فعالیت جنسی (50.8% در سه ماهه اول، 53.3% در سه ماهه دوم و 58.3% در سه ماهه سوم) در بین زنان باردار شایع می باشد که با پیشرفت بارداری تشدید پیدا می کند. شایعترین ناراحتی حین فعالیت جنسی کمردرد و درد شکم (18.5% در سه ماهه اول، 28.3% سه ماهه دوم و 33.2% سه ماهه سوم) بوده و درصد قابل توجهی از زنان دیس پارونیا (10.7% سه ماهه اول, 15.2% سه ماهه دوم و 20.9% سه ماهه سوم) را در این دوران تجربه می کنند. شایعترین ناراحتی پس از فعالیت جنسی کمردرد و درد شکم (17.7% سه ماهه اول، 24.3% سه ماهه دوم و 23.3% سه ماهه سوم) می باشد. همچنین بین مواردی از قبیل دیس پارونیا و احساس گناه زن نسبت به فعالیت جنسی، دیس پارونیا و ترس از زایمان زودرس در نتیجه فعالیت جنسی، کمردرد و درد شکم پس از فعالیت جنسی و نوبت زایمانی ارتباط آماری وجود دارد (P<0.05). براساس نتایج پژوهش پیشنهاد می گردد تا بررسی مشکلات جنسی زوجین و آموزش اصول صحیح فعالیت جنسی در دوران بارداری در برنامه مراقبت های دوران بارداری زنان باردار گنجانده شود.}, keywords_fa = {بارداری, مراقبت های دوران بارداری, فعالیت جنسی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-794-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-794-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {}, title = {Prevalence of amputations due to electrical burns among inpatients at Shahid Motahari Hospital, Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To determine the prevalence of amputations due to electrical burns among inpatients at Shahid Motahari Hospital, Tehran. This hospital is the main referral center for bums in Iran. Methods: In this descriptive study, we investigated all inpatients suffering from electrical burns over a period of 3 years (April 1998 to April 2001). There were a total of 106 cases, and we recorded data on age, sex, burn voltage, width and depth of burn, amputation, fasciotomy, debridement, escharotomy, graft and any associated trauma. Results: The prevalence of amputation was 18.9%. Thirty percent of amputations were in females and 10% in children under the age of 10. The rate of electrical burns in Iranian children and woman was higher than other countries. The rate of amputation due to electrical burns with low voltage (< 1000 volts) was 55%. The 19-29y age group accounted for most cases (35%). One third of the cases had Burned Surface Area (BSA) of 30-39% while 75% had 3rd-degree burns. In only 10% of burns fasciatomy had been performed and 80% had at least one debridement before amputation. Also 45% of them had associated trauma, mostly limb fractures. Conclusion: With regard to the study findings, the necessity of public educations in prevention of electrical bums should be insisted, especially because of the higher rate of electrical burns occurring in homes in comparison with other countries. According to the importance of scharotomy and fasciatomy in prevention of irreversible vascular and neural ischemia and because only few patients receive such remedies, the necessity of education and performing these two simple surgical procedures by emergency physicians is essential.}, Keywords = {Electrical burn, Amputation, Scharotomy, Fasciatomy}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {301-306}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {فراوانی قطع اندام ها در اثر سوختگی الکتریکی در بیماران بستری در بیمارستان شهید مطهری تهران}, abstract_fa ={سوختگی های الکتریکی یکی از پرعارضه ترین و ناتوان کننده ترین آسیب ها بوده و یکی از مهمترین عوارض آنها قطع اندام هاست. هدف از اجرای این تحقیق، تعیین فراوانی قطع اندام ها بدنبال سوختگی های الکتریکی در بیماران بستری در بیمارستان شهید مطهری تهران است که یکی از مراکز اصلی سوانح و سوختگی در کشور محسوب می شود. در این پژوهش که بصورت مطالعه توصیفی ساده و گذشته نگر به انجام رسیده است، تمام بیماران مبتلا به سوختگی الکتریکی و بستری از سال 1377 لغایت 1380 مورد بررسی قرار گرفته اند. تعداد این بیماران 106 نفر بود که همگی از نظر سن، جنس، ولتاژ سوختگی، وسعت و عمق سوختگی، قطع اندام ها، انجام فاشیاتومی، دبریدمان، اسکاروتومی، پیوند پوست و ترومای همراه بررسی شدند. از 106 بیمار تحت بررسی، 19% دچار قطع اندام شده بودند که 30% آنها زن و 10% کودکان زیر ده سال بودند. میزان سوختگی الکتریکی در کودکان و زنان ایرانی بیش از سایر نقاط دنیا می باشد. میزان قطع اندام ها در اثر سوختگی الکتریکی ناشی از ولتاژ کم (کمتر از 1000 ولت) نیز 55% می باشد. بیشترین میزان فراوانی قطع اندام ها (35%) مربوط به گروه سنی 29-19 ساله است. وسعت سطح سوختگی در 30% از افرادی که دچار قطع اندام شده اند 39-30% بود و 75% از آنها دچار سوختگی های درجه III بودند. تنها 10% از افراد دچار قطع اندام قبلا فاشیاتومی و 80% آنها قبلا حداقل یک نوبت دبریدمان شده بودند. همچنین 45% از این افراد دچار ترومای همراه و اکثرا بصورت شکستگی همزمان اندام بودند. باتوجه به نتایج فوق بر ضرورت آموزش همگانی در پیشگیری از سوختگی الکتریکی تاکید می شود. خصوصا این که آمار سوختگی ناشی از برق گرفتگی در منزل در کشور ما نسبت به سایر کشورها بالاتر است. همچنین باتوجه به اهمیت اسکاروتومی و فاشیاتومی در پیشگیری از آسیب های برگشت ناپذیر عروقی و عصبی و انجام آن در درصد کمی از بیماران تحت مطالعه، بر ضرورت آموزش و انجام این دو عمل جراحی ساده توسط پزشکان اورژانس تاکید می گردد.}, keywords_fa = {سوختگی الکتریکی, قطع اندام, اسکاروتومی, فاشیاتومی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-795-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-795-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {NikfarjamA, and YazdanbakhshAR, and GhafarinikK, and BehbahaniM,}, title = {The study of microbiological quality of water used in Tehran food industries}, abstract ={Objective(s): To determine the microbiological quality of water used in Tehran food industries. Methods: 50 food factories were randomly selected. Free residual chlorine (as an indicator of effective disinfections), Total and Thermotolearant Coliforms (as indicators of contamination) were the main parameters measured in up to 300 water samples taken from water supply systems. The examination of water was performed according to the standard methods described by the American Public Health Association (APHA). Results: The result indicated that 94% of factories had private water supply systems. 92% were used underground water resources. Only 36% of factories disinfected water before use; in most samples, concentrantions of free residual cholrine were not in the optimal range. 47.7% and 10.4% of sample were contaminated; with mean total coliform 3 per 10 ml and mean thermotolearant colifirms counts of 8.6/l00 ml respectively. Conclusion: In general, the management of water quality control (specially microbiological aspect) in Tehran food industries is poor and there is a real need for improvement.}, Keywords = {Food industries, Water, Microbiological quality}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {307-314}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {کیفیت میکروبی آب مصرفی کارخانه های تولید کننده مواد غذایی تهران}, abstract_fa ={نقش آب در گردش کارخانجات صنایع غذایی بسیار مهم و حیاتی است، بطوریکه نبود و یا کمبود آب مناسب باعث اختلال در کار تولید و یا تولید محصولات نامرغوب و غیر بهداشتی می شود. غالبا آب در صنایع غذایی بصورت های مختلف مانند شستشوی مواد خام، شستشوی وسایل و تجهیزات، انتقال حرارت، ایجاد بخار برای مصارف پخت و اتوکلاو کردن و غیره مورد استفاده قرار می گیرد. بعلاوه آب یکی از اجزا تشکیل دهنده مواد خوراکی و آشامیدنی است و در مجموع، پایش کیفی آب مورد استفاده در کارخانجات مواد غذایی بمنظور اطمینان از مناسب و بهداشتی بودن آن ضروری است. گرچه هدف اصلی این تحقیق بررسی کیفیت میکروبی آب مورد مصرفی کارخانه های تولید کننده مواد غذایی در تهران بود، اما بعضی از پارامترهای شیمیایی-فیزیکی مانند سختی آب، pH، طعم و بو و نیز تعیین کلر باقیمانده بعنوان یک شاخص مهم بمنظور گندزدایی موثر آب نیز بررسی شد. برای انجام تحقیق، 50 کارخانه از مجموع بیش از 700 کارخانه مواد غذایی تهران برحسب وفور و عرضه مواد غذایی بطور تصادفی انتخاب گردید. اطلاعات کلی در رابطه با سیستم تامین آب مصرفی کارخانه، مانند منبع یا منابع تامین آب، حجم آب مصرفی، مخزن و یا مخازن ذخیره، روش گندزدایی و ... در فرمی که برای این منظور تهیه شده بود، جمع آوری گردید. سپس برای تعیین کیفیت میکروبی و شیمیایی آب، در چندین نوبت از نقاط مختلف شبکه نمونه برداری و در زمان و شرایط مناسب به آزمایشگاه منتقل و آزمایش های مربوط بر روی نمونه ها انجام شد. نتایج تحقیق نشان داد 94% کارخانجات، سیستم تامین آب خصوصی دارند و 92% از آب زیرزمینی با حفر چاه عمیق یا نیمه عمیق استفاده می نمایند. بررسی نشان داد فقط 36% از کارخانه ها قبل از مصرف آب را گندزدایی می کنند که در 90% موارد از کلر و ترکیبات آن استفاده می شود. در کارخانجاتی هم که گندزدایی آب انجام می شود سیستم گندزدایی و میزان کلر باقیمانده آب مناسب نیست. 47.7% نمونه آب کارخانجات به کلیفرم ها با میانگین 23.5/100ml و 10.4% به کلیفرم های مقاوم به حرارت با میانگین 8.6/100ml آلوده می باشند. از نظر سختی آب مصرفی، آزمایش ها نشان داد در اغلب کارخانجات به دلیل استفاده از آب های زیرزمینی، میزان سختی آب بالا می باشد. در این گونه کارخانجات عوارض ناشی از سختی آب در تاسیسات و حتی در فرایند تولید مواد غذایی محسوس است.}, keywords_fa = {آب مصرفی, کیفیت میکروبی, گندزدائی, کارخانجات مواد غذایی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-796-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-796-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {ZohoorAR, and AhmadiM,}, title = {The national medical classification system: development of a new model}, abstract ={Objective(s): To develop a nationwide medical classification system in Iran. Methods: This comparative cross-sectional study was done in 2003-2004. It attempted to evaluate and modify the English classification system and produce a suitable model for Iran in the year 2003-4. We used library resources, websites and E-mail communication with domestic and overseas specialists. The model takes into account the economic, cultural and geographical peculiarities. This model used Delphi techniques and questionnaires properly evaluated in terms of their validity and reliability. The final model was set up after statistical analysis. Results: In this research, we actually evaluated the international English classification system. We also created a model for Iran, based on five major axes. It seems that to optimize the infrastructure in all these axes, the current national classification system should undergo extensive revision. Conclusion: Muiti-axis format, expandability, broader scope, local coding guidelines, necessary modifiers, standardized terminology and chapter organization based on the types of procedures or interventions, could be considered as advantages of our model compared to the current classification system.}, Keywords = {National classification system, Medical classification system, Delphi technique}, volume = {3}, Number = {4}, pages = {315-321}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {پیشنهاد یک سیستم ملی طبقه بندی اقدامات پزشکی برای ایران}, abstract_fa ={امروزه ارایه خدمات بهداشتی-درمانی با کیفیت مطلوب بدون وجود یک سیستم طبقه بندی اقدامات پزشکی کامل و کارآمد امکان پذیر نخواهد بود. با استفاده از این سیستم نتایج ارایه خدمات بهداشتی-درمانی در پرونده بیمار بصورت کدهای استاندارد ثبت می شود. این کدها اساس تحلیل اطلاعات برای پژوهشگران، سیاست گذاران، برنامه ریزان و ارایه کنندگان خدمات بهداشتی-درمانی است. در دهه گذشته در کشورمان برغم تحولات مثبت در بسیاری از زمینه های بهداشت و درمان به مقوله طبقه بندی اقدامات پزشکی برپایه استانداردهای بین المللی کمتر توجه شده است. باتوجه به اینکه درحال حاضر در کشور ما، یک سیستم طبقه بندی اقدامات که بتواند نیازهای کدگذاران را برآورده کند وجود ندارد، ضرورت این مطالعه احساس گردید. این تحقیق بصورت یک مطالعه مقطعی-مقایسه ای در سال های 82-1381 بمنظور مطالعه تطبیقی سیستم های ملی طبقه بندی اقدامات پزشکی به زبان انگلیسی و پیشنهاد یک سیستم طبقه بندی اقدامات پزشکی برای کشورمان انجام شد. در این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانه ای، شبکه های اطلاع رسانی و مشاوره با متخصصان داخل و خارج کشور سیستم های ملی طبقه بندی اقدامات پزشکی به زبان انگلیسی در جهان مورد نقد و بررسی قرار گرفت. باتوجه به شرایط اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی ایران، محورهایی (اصلی و فرعی) برای سیستم طبقه بندی اقدامات پزشکی در کشورمان پیشنهاد گردید. این محورها با روش دلفی توسط متخصصین کشور طی دو مرحله آزمون شد. برای هر مرحله پرسشنامه ای ساخته شد و اعتبار و روایی آن مورد ارزیابی قرار گرفت. سرانجام پس از تحلیل نتایج، نظام پیشنهادی ارایه گردید. در این مقاله سیستم های ملی طبقه بندی اقدامات نگاشته شده به زبان انگلیسی در جهان مورد ارزیابی قرار گرفته است. همچنین برای سیستم طبقه بندی اقدامات پزشکی کشورمان الگویی در 5 محور اصلی پیشنهاد گردیده است. یافته های پژوهش نشان داد که بمنظور بهینه سازی سیستم طبقه بندی اقدامات پزشکی در کشور، تجدیدنظر کلی در محورهای سیستم فعلی براساس الگوی پیشنهادی ضرورت دارد. چند محوری بودن، امکان گسترش سیستم، وسعت بیشتر، درنظر گرفتن راهنمای فارسی، وجود توصیفگرهای مورد نیاز، استاندارد بودن و تنظیم فصول براساس نوع اقدام یا مداخله را می توان از جمله مزیت های الگوی پیشنهادی در مقایسه با سیستم های طبقه بندی موجود در کشور دانست.}, keywords_fa = {طبقه بندی اقدامات پزشکی, روش دلفی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-797-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-797-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {NedjatS, and MajdzadehS.R, and HeshmatR, and NoorizadehF, and EtemadiA,}, title = {A practical guide for assessing priorities in health research and interventions on risk factors}, abstract ={Objective(s): To develop a practical guide for health professionals who want to design appropriate interventions in health programs by means of organized research? Specific objectives included finding the most practical and accurate methods for decomposition of outcomes, measuring the impact of each determinant in applied settings, and prioritizing research for achieving this goal. Methods: In this paper all causal models were reviewed (i.e. graphical, structural, sufficient-component cause and counterfactual models), and judged as to whether they can provide an appropriate conceptual framework to prioritize research and interventions. Results: The Attributable Fraction is the classic epidemiologic measure for causal attribution of a risk factor. Since Attributable Fraction depends on measuring zero levels, which is neither feasible nor desirable, "Generalized Impact Fraction" was substituted for this purpose. The appropriate conceptual framework in practical settings could be Counterfactual Analysis for comparative risk assessment. Conclusion: As it is not possible to perform every theoretical approach, choosing the most practical methods is essential in selecting epiderniologic methods for health programs. It seems that despite its limitations, Counterfactual Analysis and subsequent "General Impact Fraction" estimation could be most practical and accurate way in this situation. Further development of the method can be accompanied by selection of a sequence of different interventions based on "Average Attributable Fraction", provided the required data are available.}, Keywords = {Causal models, Counterfactual model, Priorities in health research, Generalized Impact Fraction}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {177-184}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {راهنمای اولویت بندی پژوهشی و مداخلات بهداشتی در زمینه عوامل خطر بیماری ها}, abstract_fa ={بمنظور اولویت بندی صحیح مداخلات بهداشتی نیاز به مدلی وجود دارد تا بتوان سهم تاثیر هریک از عوامل خطر را در ایجاد بیماری ها روشن ساخته و بدنبال آن اهمیت مداخلات موثر بر این عوامل را با یکدیگر مقایسه نمود. براساس کاربرد مدل های تعریف شده علیت می توان چارچوبی منطقی برای تحلیل عوامل خطر بیماری ها بدست آورد. فاصله بین اطلاعات موجود از یکطرف و اطلاعات لازم بعنوان درونداد این مدل ها از طرف دیگر، اولویت های پژوهشی کشور را روشن می سازد. اگرچه روش های مختلفی برای تعیین اولویت های پژوهش در کشور مطرح می باشد و بیشتر این روش ها بدرستی مبتنی بر نظر خواهی از خبرگان و یا ذی نفعان پژوهش استوار شده اند، لیکن عموما از شیوه های عینی برای تحلیل مساله سود نبرده و بیشتر جمع بندی نظرات و آرای ذهنی افراد را ملاک انتخاب موضوعات پژوهشی قرار می دهند. در این مطالعه پس از مروری جامع بر مدل های علیتی، مدل مقابل واقع (Counterfactual model) بعنوان مدلی کاربردی و دقیق برای این منظور تشخیص داده شد. در این مدل از شاخص Generalized impact fraction برای برآورد سهم تاثیر عوامل خطر استفاده می گردد.}, keywords_fa = {اولویت بندی, سهم تاثیر, مدل های علیتی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-798-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-798-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {EmdadiM, and EmdadiSh,}, title = {The relationship between weight and the weight of the school bag in primary school students in Ramadan city}, abstract ={Objective(s): To examine the relationship between schoolbag weight and students' body weight in primary school students in Ramadan. Methods: 558 students (270 girls, 288 boys) in primary schools of Ramadan were selected by random sampling. Their bodies and bags were weighed. Results: 12 percent of children carry bags weighting more than 10% of their body weight, while 88% carry lighter. In comparison with other countries such as Australia, Italy, Canada and even the US, where children carry bags weighting up to 30-50% of their body weight, primary students in Ramadan carry rather lower weight. Conclusion: The school health care professionals should devise programs for educating students about how to select the bag and how to load and carry it.}, Keywords = {Backpack, Back pain, Primary school}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {185-191}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {وزن کیف مدرسه و محتویات آن در ارتباط با وزن بدن دانش آموزان مدارس ابتدایی شهر همدان}, abstract_fa ={حمل کیف های سنگین مدرسه در سنین رشد دانش آموزان می تواند عوارض جبران ناپذیری بدنبال داشته باشد. به این منظور مطالعه ای با هدف تعیین نسبت وزن کیف های مدرسه به وزن بدن دانش آموزان مدارس ابتدایی شهر همدان در سال تحصیلی 81-1380 به مورد اجرا گذاشته شد. این مطالعه توصیفی-تحلیلی بوسیله پرسشنامه و ترازو و با مراجعه به مدارس ابتدایی که بصورت تصادفی انتخاب شده بودند، انجام گرفت. نمونه مورد مطالعه عبارت بود از 558 دانش آموز دختر و پسر مدارس ابتدایی شهر همدان که بصورت تصادفی انتخاب شده بودند. وزن کیف و وزن دانش آموزان تعیین و سپس نسبت وزن کیف به وزن دانش آموز مشخص گردید و با اعداد پیشنهادی مقایسه شد. نتایج مطالعه نشان داد میانگین وزن کیف مدرسه دانش آموزان دختر مدارس ابتدایی 1970 گرم (SD=650) و میانگین وزن کیف مدرسه دانش آموزان پسر 1647 گرم (SD=771) بوده است. 12% دانش آموزان شهر همدان وزنی بیش از حد استاندارد و توصیه شده (10% وزن بدن در مدارس ابتدایی) حمل می کنند. یافته های مطالعه نشان می دهد که مراقبین بهداشت مدارس باید در مورد حمل کیف و کوله پشتی ها آموزش های لازم را به دانش آموزان بدهند.}, keywords_fa = {کیف مدرسه, کمردرد, مدارس ابتدایی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-799-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-799-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {JahangiriK, and FatapourM, and HolakouieNaieniK, and AzinA, and SamavatT, and NikfarSh, and ShahgholiE, and MaftoonF,}, title = {Health needs assessment: a study of a district in Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To determine health needs of a population living in the Tehran's 17th municipal district and identify appropriate strategies to deal with them. Methods: This research included 2 phases: the first phase was a qualitative study with 2 stages, focus group discussion, in-depth interview with key informants of the 17th district and expert panel methods with specialists. The second phase was a cross sectional study carried out with a closed questionnaire based on the results of phase 1. Results: The results of the first phase indicted that the presence of railway tracks in the 17th district was the most important problem affecting people's health status. Comparing the opinions of community leaders and health professionals with those of local residents, and study of cause-effect chain, it was obvious that with the transfer of Tehran-Tabriz railway, the major problems of this area will decrease. On the basis of this we arranged a meeting and invited officials from the municipality and railway organization to convey problems. Conclusion: The findings indicated that it is possible to disseminate community-based investigations to improve public's health.}, Keywords = {Health, Problem solving, Railway, 17th district of municipality of Tehran}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {193-199}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {عوامل موثر بر مشکلات مرتبط با تندرستی ساکنین منطقه 17 شهر تهران و شناسایی راهکارهای مناسب در مقابله با آنها}, abstract_fa ={تندرستی وضعیتی است که از عوامل متعددی متاثر می گردد. براساس نگرش سیستمیک و با استفاده از تئوری سیستم ها، برای شناسایی مشکلات موثر بر تندرستی در یک جامعه، بررسی سیستم بهداشت و درمان بتنهایی کافی نیست، بلکه باید ویژگی های جامعه مورد نظر و محیط بزرگتری که آنرا در برمی گیرد، در این ارزیابی منظور گردد. مطالعه حاضر با بکارگیری هر دو روش فعال و غیر فعال شناسایی مساله، مشکلات موثر بر تندرستی ساکنین منطقه 17 شهر تهران (که در مطالعه دیگری که نتایج آن در شماره 9 فصلنامه رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی منتشر شده است) را مورد بررسی قرار داده تا ضمن ریشه یابی علل بروز معضلات در منطقه ارزیابی میزان توافق نظرات ساکنین و مسئولین در خصوص علل ایجاد کننده مشکلات، برای حل آنها مداخلات موثر طراحی نمود. این مطالعه در دو مرحله انجام پذیرفت. در مرحله نخست، مطالعه بصورت کیفی و با استفاده از روش های بحث گروهی متمرکز (Focus group discussion: FGD) و مصاحبه عمیق (In-depth interview) انجام و نظرات مسئولین و کارشناسان اخذ شد. نتایج نشان داد که گذر راه آهن تهران-تبریز از منطقه مهمترین عامل موثر بر مشکلات مرتبط با تندرستی در منطقه 17 شهر تهران می باشد. مرحله دوم مطالعه از نوع مقطعی (Cross-sectional) بود که طی آن میزان همخوانی نظرات مسئولین و مردم مورد سنجش قرار گرفت. نتایج بیانگر انطباق نظرات مردم با مسئولین بود. باتوجه به نتایج حاصله و تلاش های گروه تحقیق با سازمان های مسئول ارتباطات لازم برقرار گردید و با برگزاری جلسات توجیهی پیرامون مسائل منطقه و انتقال نتایج تحقیق به مسئولان ذیربط ضمن اعلام نظر مردم و ارائه مستندات به مسئولان شهرداری و راه آهن، این دو سازمان در خصوص مسائل مشترک توانستند به توافق دست یابند. به این ترتیب دستیابی به راهکار مناسب از طریق ایجاد فرصتی برای ارائه نظرات مردم به مسئولین و ایجاد هماهنگی بین بخشی و حل مشکلات جامعه با بکارگیری روش های علمی و انجام پژوهش های جامعه نگر میسر می گردد.}, keywords_fa = {سلامت, حل مساله, راه آهن, منطقه 17 شهرداری تهران}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-800-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-800-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MoradiLakehM, and JamaliA, and SetayeshA, and SaeidiH, and MirSamadiM.M, and HatamabadiR,}, title = {Design and pilot testing of "data registry protocol" for injured patients in Rasoul Akram Hospital, Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To design and pilot "data registry protocol for injured patients" in Rasoul Akram Hospital (RAH). Methods: As part of the implementation of the "Trauma Care System Project", an interventional and case study was carried out in RAH in Tehran, Iran. After preparation of "essential data set", designing of "data registry protocol", six indices were devised for monitoring of coverage and quality of the registration. The trends for change in these indices were determined by assessment of 2003 injured clients who were registered during July 2003 to May 2004. Results: The coverage index showed an upward trend (slope=0.03, P<0.001). The average "percent of data field defects" as the main indicator of quality showed a significant decreasing trend (slope= -0.02, P<0.001). Conclusion: This research illustrates that "data registration" with the current staff in RAH is feasible. It seems that the "data registration" could be integrated into the routine duties of nurses.}, Keywords = {Injuries, Data registry, Feasibility testing}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {201-210}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {طراحی و پیاده سازی آزمایشی دستورالعمل ثبت داده های بیماران آسیب دیده در مجتمع حضرت رسول اکرم (ص) تهران}, abstract_fa ={باتوجه به اهمیت ثبت داده ها بعنوان یکی از زیرساخت های سامانه مراقبت از بیماران آسیب دیده، پژوهش حاضر با هدف طراحی و پیاده سازی آزمایشی و امکان سنجی ثبت داده های ویژه بیماران آسیب دیده در مجتمع حضرت رسول اکرم (ص) تهران انجام گرفت. پژوهش از نوع مداخله ای و بخشی از طرح «پیاده سازی سامانه مراقبت از آسیب دیدگان در مجتمع حضرت رسول اکرم (ص)» بود. پس از تهیه فهرست «حداقل داده های ضروری»، طراحی دستورالعمل ثبت داده ها و دستیابی به توافق نهایی در مورد فرآیند ثبت داده ها (از طریق سازوکار دلفی)، شاخص هایی برای ارزیابی پوشش و کیفیت ثبت داده ها تعیین گردید. روند تغییرات شاخص ها، از طریق ارزیابی ثبت داده ها در 2003 مراجعه کننده آسیب دیده اورژانس مجتمع (در فاصله ابتدای مرداد ماه 1382 تا انتهای اردیبهشت ماه 1383)، با استفاده از آزمون های آماری بررسی شد. ارزیابی شاخص های پیاده سازی دستورالعمل ثبت داده ها، نشان دهنده روند فزاینده پوشش کمی ثبت داده ها در مراجعان آسیب دیده بود (شیب معادل 0.03 و P<0.001). همچنین متوسط «درصد موارد تکمیل نشده (خالی) داده ها در فرم ها» بعنوان شاخص اصلی کیفیت ثبت داده ها در طول 10 ماهه اجرای پژوهش کاهش معنی داری یافت (شیب معادل 0.02- و P<0.001). این پژوهش، امکان پذیر بودن ثبت داده ها (با هدف تامین نیازهای بالینی و مدیریتی و فراهم آوردن زمینه ای برای پژوهش در این حیطه) را با استفاده از نیروهای موجود مجتمع نشان داد. بنظر می رسد کلیه فرآیندهای مربوط به «ثبت داده های بیماران آسیب دیده» در وظایف کارکنان پرستاری قابل ادغام است.}, keywords_fa = {آسیب ها, ثبت داده ها, امکان سنجی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-801-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-801-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {DelgoshaeiB, and MalekiM.R, and DehnaviehR,}, title = {An evaluation of the basic requirements for the implementation of Total Quality Management at Rasoul Akram Hospital, Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To determine requirements for implementation of a total quality management system at Rasoul Akram Hospital. Methods: This cross-sectional study was conducted in 2003. All the supervisors (n=52) in different departments were included in the study. A 75-item questionnaire was used to gather data regarding leadership commitment, total quality management structure, consumer orientation, employee participation, communication, manpower involvement, organizational culture and teamwork. Data analysis was carried out using descriptive statistical procedures. Results: 67% and 59% of the respondents confirmed leadership commitment and total quality management structure respectively. Consumer orientation, employee participation, communication, manpower development, organizational culture, and teamwork (as viewed by supervisors) were implemented at levels of63%, 56%, 61%, 58% and 53%, 56% levels respectively. Conclusion: It seems that the hospital needs to improve with regard to all these requirements, particularly organizational culture, teamwork, employee participation, manpower development, and total quality management structure.}, Keywords = {Evaluation, Total Quality Management}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {211-217}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {ارزیابی نیازهای اساسی اجرای مدیریت کیفیت فراگیر در مجتمع آموزشی-درمانی حضرت رسول اکرم (ص)، دانشگاه علوم پزشکی ایران}, abstract_fa ={باتوجه به روند رو به رشد پیاده سازی مدیریت کیفیت فراگیر (Total quality management: TQM) در بیمارستان های کشور، انجام ارزیابی در راستای تعیین میزان دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ضروری به نظر می رسد. به این منظور، پژوهشی با هدف ارزیابی نیازهای اساسی اجرای مدیریت کیفیت فراگیر در بیمارستان حضرت رسول اکرم (ص)، با حضور سرپرستان واحدهای مختلف بیمارستان مذکور انجام پذیرفت. بررسی انجام شده نشان می دهد که از دیدگاه سرپرستان، در اجرای TQM، میزان 67% تعهد رهبری وجود داشته است. همچنین 59% ساختار مناسب برای پیاده سازی TQM ایجاد شده است. بمیزان 63% به مشتری توجه شده و میزان مشارکت کارکنان در اجرای TQM، میزان 56% بوده است. بمیزان 61% ارتباطات سازمانی مناسب برای پیاده سازی TQM ایجاد شده و در این رابطه میزان 58% توسعه منابع انسانی صورت گرفته است و در نهایت در حد 53% فرهنگ سازی صورت گرفته و به اندازه 56% به کار تیمی توجه شده است. در مجموع، بیمارستان مورد پژوهش، نیازمند تقویت هرکدام از نیازهای اساسی اجرای TQM بویژه فرهنگ سازی، کار تیمی، مشارکت کارکنان، توسعه منابع انسانی و ساختار سازمانی است.}, keywords_fa = {ارزیابی, مدیریت کیفیت فراگیر, بیمارستان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-802-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-802-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {TootoonchiP,}, title = {Chronic diseases and senile changes in the elderly population, Tehran, Iran}, abstract ={Objective(s): To determine prevalence rates and risk factors for some common chronic diseases and senile changes leading to disability in pensioners of Imam Khomeini Relief Committee in Tehran between September 2002 and September 2003. Methods: This was a cross-sectional study. Data on demographic characteristics and senile features were collected by interviews. Data on history of chronic diseases were collected from individual computerized data cards. Results: There were 193 male (30%) and 452 female (70%). 80% of our elderly subjects had at least one chronic disease. The most common chronic condition was osteoarthritis (79.2%). 79.22% of population were taking drugs on a long-term basis. Only 2 persons didn't show any changes associated with disability. The presence of chronic diseases in the elderly was significantly related to age and marital status (P< 0.001). Conciusion: Chronic diseases and senne changes associated with disability were very common among the study population. Younger age and marital status are significant preventive factors for chronic diseases. Our results need to be confirmed by other nationwide studies.}, Keywords = {Elderly, Risk factor, chronic disease, Disability}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {219-225}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {فراوانی بیماری های مزمن شایع و برخی از خصوصیات سالمندی همراه با ناتوانی در سالمندان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر تهران و عوامل موثر بر آن}, abstract_fa ={هدف از انجام این بررسی تعیین فراوانی بیماری های مزمن شایع و بعضی از خصوصیات سالمندی همراه با ناتوانی در سالمندان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر تهران و ارتباط آن با عواملی از قبیل سن، جنس، وضعیت تاهل، میزان سواد، شغل و کشیدن سیگار بود. نوع بررسی مقطعی بوده و نمونه گیری بصورت آسان انجام شد. طی این بررسی، ویژگی های فردی و خصوصیات سالمندی همراه با ناتوانی از طریق مصاحبه بدست آمد و اطلاعات مربوط به بیماری های مزمن شایع از کارت کامپیوتری سالمندان استخراج گردید. نمونه مورد بررسی شامل 193 مرد (30%) و 452 زن (70%) بود. میانگین سن افراد 74 سال با انحراف معیار 7 سال بود. 80% سالمندان حداقل مبتلا به یک بیماری مزمن بودند. 37.2% بیماری قلبی مزمن، 41.5% پرفشاری خون، 15.6% دیابت، 45.89% بیماری اولسر، 21.5% چربی خون بالا، 10.8% آسم و 79.2% آرتروز، 44.19% سابقه عمل کاتاراکت و 30.23% سابقه عمل گلوکوم داشتند. 42.64% سیگاری بودند و 75.81% از عینک، 34.72% از سمعک، 30.23% از اندام مصنوعی و 67.44% از وسایل کمکی حرکتی استفاده می کردند و فقط 5.4% دندان مصنوعی نداشتند. 79.22% از سالمندان به طور مزمن از دارو استفاده می کردند و میانگین مدت مصرف دارو 16 سال بود. وجود بیماری مزمن شایع با سن و وضعیت تاهل ارتباط آماری معنی دار داشت (P<0.005)، اما بین خصوصیات سالمندی همراه با ناتوانی و ویژگی های سالمندان ارتباط آماری معنی داری وجود نداشت. همچنین رابطه معنی دار آماری بین وجود بیماری مزمن شایع و جنس، سواد، شغل و سیگار کشیدن بدست نیامد.}, keywords_fa = {سالمند, بیماری مزمن, ناتوانی, عامل خطر}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-803-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-803-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {YarmohamadianM.H, and BahramiS, and ForoughiabriA.A,}, title = {Needs assessment methods for organizational needs of Isfahan Province health network personnel}, abstract ={Objective(s):  To  investigate  the  characteristics  of an appropriate  need  assessment  model  and  also  to determine  the most applicable  need assessment  models  according  to the viewpoints  of health  directors and experts in Isfahan University of Medical Sciences and Health Services. Methods:  In  this descriptive-qualitative  research  40  health  directors  and  their  assistants  and 40  staff experts  of health  and Therapeutic  Network  in Isfahan were studied .The data were collected  through  a questionnaire  whose validity was confirmed by content validity and its reliability  by test-retest.  Then the data were analyzed by SPSS software using frequency distribution and ch2 test. Results:  The  proper  patterns  for  need  assessment  of the  staff organization  needs  have  the  following characteristic: They define need as the distance between the existing and the desired  situations, consider appointment,  employees  and goals as need assessment sources,  use questionnaire  and direct observation as  need  assessment  tools,  recognize  need  in district  level  and job,  consider  the  participation   rate  of employees as the criterion for determination  of the model, apply need assessment timing in several steps, gather people  representatives  at special  places  as the most suitable  location,  use Delphi methods  as the most  suitable  executive  method,  apply  compositional  patterns  and  purpose  axis  patterns  as the  most applicable models. Conclusion:  Educational  need assessment is the first and most steps in educational  planning  in medical education and health system. Determining the needs based on precise patterns and techniques can increase the effectiveness and quality of planning in this system.}, Keywords = {Organizational needs, Need assessment methods}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {227-235}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {الگوهای مناسب نیازسنجی برای سنجش نیازهای سازمانی کارکنان شاغل در شبکه های بهداشتی و درمانی استان اصفهان}, abstract_fa ={امروزه آموزش و بهسازی منابع انسانی بعنوان یکی از استراتژی های اصلی دستیابی به سرمایه انسانی و سازگاری مثبت با شرایط متغیر قلمداد می شود و از اینرو جایگاه و اهمیت راهبردی آن در بقا و توسعه سازمانی نمایان شده است. بدیهی است این فعالیت نیز مانند هر فعالیت سازمانی دیگر مستلزم برنامه ریزی صحیح و اصولی بوده و نیازسنجی اولین اقدام در برنامه ریزی محسوب می شود. این مطالعه بمنظور بررسی ویژگی های یک الگوی نیازسنجی مطلوب و نیز مناسبترین شرایط اجرایی، زمانی، مکانی و کاربردی ترین الگو های نیازسنجی در سیستم بهداشت و درمان انجام شده است. این پژوهش یک مطالعه توصیفی-پیمایشی است و در آن 80 نفر که شامل 40 نفر مدیران و معاونان شبکه ها و 40 نفر کارشناسان ستادی و بهداشتی شبکه های بهداشتی و درمانی در سطح استان اصفهان بصورت سرشماری مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات از طریق پرسشنامه ای که روایی آن با روش روایی محتوا و پایایی آن با روش آزمون مجدد تایید شده بود جمع آوری گردید. داده ها با نرم افزار SPSS و با روش های آماری بصورت توزیع فراوانی و انجام آزمون کای دو مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که برای نیازسنجی نیازهای سازمانی کارکنان، الگوهایی مناسب هستند که دارای ویژگی های زیر باشند: مفهوم نیاز را بعنوان برداشت ترکیبی و نیز بعنوان فاصله بین وضع موجود و مطلوب بسنجد، منابع تعیین نیاز، کارکنان شاغل در شبکه و آرمان ها و اهداف سیستم باشد، از ابزارهایی نظیر پرسشنامه و مشاهده مستقیم استفاده شود، شناسایی نیازها در سطح منطقه و در سطح شغل و ملاک تعیین الگو، میزان مشارکت کارکنان باشد، مناسب ترین شرایط زمانی نیازسنجی در چند مرحله و مناسبترین شرایط مکانی تجمع نمایندگان کارکنان در یک مکان خاص باشد، مناسبترین شرایط اجرایی، تجمع نمایندگان در یک مکان خاص و تکنیک دلفی و کاربردی ترین الگو، الگوهای ترکیبی و الگوهای هدف-محور باشد. نیازسنجی آموزشی اساسی ترین گام در برنامه ریزی آموزشی سیستم بهداشت و درمان و آموزش پزشکی است و تعیین نیازها براساس الگوها و تکنیک های دقیق، می تواند اثربخشی و کارایی برنامه ریزی این سیستم را افزایش دهد.}, keywords_fa = {نیاز, نیازهای سازمانی, الگوهای نیازسنجی, سیستم بهداشت و درمان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-804-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-804-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MohammadjaffariR, and SaadatiN, and VaziriEsfarjaniSh, and SooraniYan-CheshmehA,}, title = {A survey of the frequency of HBsAg+ status in pregnant women attending health centers in Ahwaz}, abstract ={Objective(s): To estimate a frequency of HBsAg prevalence by a simple sampling method on 120 pregnant women attending health centers in Ahwaz city between March and December 1998. Methods: The data were collected through a questionnaire and interviews (as a supplementary tool) accompanied  with laboratories results. Results: The results showed that 2 out of 120 specimens were HBsAg positive with no evidence of HBe Ag. Conclusion: The high prevalence of chronic Hepatitis B carriers, support a generalized screening of all pregnant women for HBsAg.}, Keywords = {HBsAg (Hepatitis B Antigen), HBeAg, Pregnant women, Ahwaz}, volume = {3}, Number = {3}, pages = {237-243}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {فراوانی موارد HBsAg مثبت در زنان باردار مراجعه کننده به مراکز بهداشتی-درمانی شهر اهواز}, abstract_fa ={عفونت با ویروس هپاتیت B یک مشکل مهم بهداشتی در تمام نقاط دنیا بشمار می رود و ارتباط آن با طب زنان و زایمان، بعلت خطر بالای انتقال عمودی عفونت از مادر به جنین یا نوزاد، احتمالا بالای مزمن شدن بیماری در نوزادان و امکان بالقوه پیشگیری از عفونت در نوزاد از طریق بکارگیری ایمونوگلوبولین و واکسن هپاتیت B می باشد. شایعترین علت زردی در بارداری هپاتیت ویروسی است. مطالعات نشان داده اند که احتمال زایمان پره ترم بدنبال هپاتیت حاد در سه ماه سوم افزایش می یابد و همچنین بدنبال این بیماری در 90% شیرخوارانی که در دوره پره ناتال آلوده شده اند، 50% کودکان و نیز 1 تا 10% بالغین، حالت ناقل مزمن ایجاد می شود. بر این اساس پژوهش حاضر بصورت یک مطالعه مقطعی-تحلیلی جهت تعیین فراوانی موارد HBsAg به روش تصادفی ساده بر روی 120 خانم باردار که از تاریخ فروردین ماه سال 1377 لغایت دی ماه سال 1377 به مراکز بهداشتی-درمانی شهر اهواز مراجعه کرده بودند، انجام شد. ابزار جمع آوری اطلاعات مصاحبه، تکمیل پرسشنامه و بررسی پاسخ آزمایشات بوده است. نتایج مطالعه نشان داد که 2 نفر از 120 نمونه مورد مطالعه HBsAg مثبت بودند (1.7%) و HBeAg در هیچکدام از این دو مورد یافت نشد. هپاتیت ویروسی یکی از 5 عامل عفونی مرگ زودرس انسانی در سطح جهان می باشد. این یافته ها و نیز مطالعات انجام شده در زمینه شیوع بالای ناقلین مزمن هپاتیت B و نیز انتقال عفونت از مادر ناقل به نوزاد، نیاز به انجام غربالگری رایج در تمام زنان باردار از نظر HBsAg را مورد حمایت قرار می دهد.}, keywords_fa = {HBsAg, بارداری, اهواز}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-805-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-805-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {AziziF, and EsmaillzadehA, and MirmiranP, and ShivaN,}, title = {Anthropometric indicators as a screening measure for cardiovascular risk factors in women}, abstract ={Objective(s): To compare waist circumference (WC), body mass index (BMI), waist-to-hip ratio (WHpR) and waist-to-height ratio (WHtR) to predict cardiovascular risk factors in an urban adult population of women living in Tehran. Methods: This population-based cross-sectional study was conducted on 5073 women aged 18-74 years, participants of Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). Demographic data was collected. Anthropometric indices were measured according to standard protocol. Cut-points of BMI, WC, WHpR and WHtR were considered as 25 kg/rrr', 80cm, 0.8 and 0.5, respectively. Blood pressure was measured and hypertension was defined based on JNC VI. Biochemical analysis was conducted on fasting blood samples. Diabetes was defined as FBS2:126 mg/di or 2liBG>= 200 mg/di and dyslipidemia based on ATP II. The presence of "at least one risk factor" from the four major cardiovascular risk factors (hypertension, dyslipidemia, diabetes and smoking) was also evaluated. Results: The mean age of women was 39.9±14.6.  The mean BMI, WC, WHpR and WHtR were 27.1±1.5 kg/rrr', 86.5±13.5 cm and 0.83±0.08 and 0.55±0.08, respectively. Of the four anthropometric measures, subjects with abnormal WC had the highest odds for cardiovascular disease. Waist circumference had the highest sensitivity and specificity to identify subjects with risk factors in both 18-39 years and 40-74 years age categories. No combination of indicators had higher average sensitivity+ specificity than WC. Waist circumference had the highest area under the ROC and a higher percentage of correct prediction than BMI, WHpR and WHtR. Conclusion: It is concluded that WC is the best screening measure for cardiovascular risk factors compared to BMI, WHpR and WHtR in adult women.}, Keywords = {Anthropometry, Waist, Cardiovascular, Risk factors, Women}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {97-108}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {استفاده از شاخص تن سنجی برای غربالگری عوامل خطر بیماری های قلبی-عروقی}, abstract_fa ={شناسایی بهترین شاخص ساده تن سنجی جهت غربالگری مناسب برای عوامل خطر بیماری های مزمن در هر جامعه ای ضروری به نظر می رسد. این مطالعه با هدف ارزیابی مقایسه ای شاخص های تن سنجی جهت پیشگویی عوامل خطر بیماری های قلبی-عروقی در زنان ساکن منطقه 13 تهران صورت گرفت. مطالعه مقطعی حاضر بر روی 5073 زن 74-18 ساله شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران که بطور تصادفی از ساکنین منطقه 13 تهران انتخاب شده بودند صورت گرفت. اطلاعات دموگرافیک جمع آوری شد و شاخص های تن سنجی طبق دستورالعمل های استاندارد اندازه گیری و محاسبه شدند. حدود مرزی مورد استفاده برای دور کمر، نمایه توده بدن، نسبت دور کمر به باسن (Waist to Hip Ratio-WHpR) و دور کمر به قد (Waist to Height Ratio-WHtR) به ترتیب 80cm و 25kg/m² و 0.8 و 0.5 بود. ارزیابی فشار خون به روش استاندارد صورت گرفت و پرفشاری خون بر طبق معیارهای Joint National Committee VI تعریف شد. فراسنج های بیوشیمیایی در نمونه خون ناشتا اندازه گیری شدند. دیابت به صورت FBS≥126mg/dl، یا قند خون دو ساعته بزرگتر یا مساوی 200mg/dl و دیس لیپیدمی براساس Adult Treatment Panel II تعریف شد. وجود «حداقل یک عامل خطرساز» از چهار عامل عمده خطرساز بیماری های قلبی-عروقی (پرفشاری خون، دیس لیپیدمی، دیابت و استعمال دخانیات) نیز ارزیابی شد. میانگین سنی زنان مورد مطالعه 14.6±39.9 سال و میانگین دور کمر، BMI و WHpR و WHtR آنها به ترتیب 13.5±86.5 cm و 1.5±27.1 kg/m² و 0.08±0.83 و 0.08±0.55 بود. در مورد تمام عوامل خطرساز، بیشترین شانس ابتلا به آن عامل خطرساز مربوط به افرادی می باشد که دارای دور کمر غیرطبیعی بودند. در هر دوره سنی 39-18 سال و 74-40 سال، دور کمر بیشترین حساسیت و ویژگی را جهت پیشگویی عوامل خطرساز دارا بود. بیشترین سطح زیر منحنی ROC) Receiver Operating Curve) نیز در تمام موارد به دور کمر مربوط می شد. دور کمر درصد بالایی از پیشگویی صحیح را جهت ابتلا به عوامل خطرساز در مقایسه با سایر شاخص های تن سنجی دیگر دارا بود. یافته ها نشان می دهند که در جامعه زنان ساکن منطقه 13 تهران، دور کمر شاخص بهتری برای غربالگری عوامل خطرساز بیماری های قلبی-عروقی می باشد.}, keywords_fa = {دور کمر, نمایه توده بدن, بیماری های قلبی-عروقی, زنان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-806-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-806-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MostafaviS.A, and ZolfaghariB, and MazrooieM, and AkvanA,}, title = {Patient-pharmacist communication: an evaluation}, abstract ={Objective(s): To identify what barriers prevent clients from asking pharmacists their questions. Methods: 200 pharmacy clients participated in the study. Each client completed a questioner with some demographic and main questions about the barriers that prevent clients from asking pharmacists their questions. To achieve study objectives 370 community pharmacies also were asked to participate in the study and fill in the similar questionnaire. Data were analyzed performing basic descriptive statistics. Results: Only 20% believed pharmacists were prepared to provide appropriate patient consultation for prescription. Client reported barriers such as the pharmacist being too busy, standing behind and lack of privacy. The other barriers to asking pharmacist questions were client embarrassment and ignorance. Conclusion: In conclusion, pharmacists have an important opportunity to respond to clients' informational needs if the barriers could be reduced.}, Keywords = {Community pharmacy consultations, Patient perceptions}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {109-115}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {نظرات بیماران و داروسازان در مورد ارتباط بیمار با داروساز}, abstract_fa ={درمان و بهبود بیماری و طرز صحیح مصرف دارو بخصوص در مواردی که مشاوره دارویی مورد نیاز است، مستلزم ارتباط فعال بین بیمار و داروساز بوده و به نظر می رسد بیماران کمتر در زمینه های دارویی با داروسازان که یکی از ارکان چرخه درمانی می باشند مشورت می نمایند و ارتباط بین داروساز و بیمار براساس مطالعات قبلی ضعیف است. در این مطالعه مواردی که باعث محدودیت در ایجاد ارتباط علمی بین داروساز و بیمار می گردد و نیز چگونگی رفع محدودیت های موجود در این رابطه بررسی شده است. بر این اساس یک مطالعه مقطعی با استفاده از دو نوع پرسش نامه که هر کدام شامل سوالات اصلی و سوالات دموگرافیک بود انجام شده و پرسش نامه ها توسط 370 نفر از داروسازان و همچنین 200 نفر از بیماران در حضور مجریان طرح تکمیل گردید. این پرسش نامه ها براساس مقیاس درجه بندی پنج رتبه ای لیکرت طراحی و از نظر روایی و محتوایی بررسی و تایید گردید. ضریب پایایی پرسش نامه با استفاده از آلفای کرونباخ محاسبه گردید (به ترتیب 0.749 و 0.748 برای پرسش نامه های داروسازان و مراجعه کنندگان). سوالات اصلی پرسش نامه مربوط به داروسازان در خصوص عواملی که باعث می شود بیماران رغبتی به سوال کردن از داروسازان نداشته باشند می باشد. سوالات اصلی پرسش نامه مربوط به بیماران و مراجعه کنندگان به داروخانه ها نیز بررسی کننده عوامل موثر در مشاوره و سوال بیماران از داروساز است. نتایج بدست آمده نشان می دهد عدم شناخت و آگاهی مردم از وظایف داروسازان (طبق نظر 86% داروسازان) و عدم حضور مستقیم داروساز در پشت میز داروخانه (طبق نظر 67% مراجعه کنندگان) از عوامل مهم عدم رغبت بیماران در ایجاد ارتباط علمی و مشاوره با داروسازان می باشد. همچنین وجود این ذهنیت در بیماران که داروساز نمی تواند از نظر علمی پاسخ بیماران را بدهد (19.5%) و یا اینکه داروسازان بعلت شلوغی داروخانه برخورد مناسبی با بیماران ندارند (79%)، از دیگر عوامل عدم ارتباط بین ایشان می باشد. با توجه به یافته های موجود لازم است به نحو مقتضی نسبت به معرفی وظایف و توانایی های داروسازان به مراجعه کنندگان اقدام نموده و با آموزش مناسب، شناخت و اطلاعات بیماران را نسبت به این وظایف افزایش داد. در این صورت می توان به ارتقای سطح روابط بین داروساز و بیمار امیدوار بود.}, keywords_fa = {ارتباط داروساز و بیمار, آموزش داروسازی, مشاوره دارویی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-807-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-807-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {HarirchiA.M, and RasouliA, and MontazeriA, and EghlimaM,}, title = {Hemodialysis and renal-transplant recipients: comparison of the quality of life}, abstract ={Objective(s): To compare quality of life (QOL) in hemodialysis and renal - transplant receivers. Methods: The sample consists of 40 hemodialysis and 40 renal-transplant receivers aged 20 years old and over admitted to the Soodeh Center in Islamshahr district in Tehran, Iran. All subjects were outpatients and completed the Evans & Cope QOL questionnaire. Results: The mean score of QOL was 49.1 (SD=14) in hemodialysis and 41.9 (SD=lS.5) in renal transplant receivers indicating a significant difference between two groups {P<0.05). Conclusion: The findings suggest that QOL score was low for both groups of patients. However, the level of QOL among the renal-transplant receivers was worse than the hemodialysis patients.}, Keywords = {Hemodialysis, Renal-transplantation, Quality of life, Iran}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {117-121}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {مقایسه سطح کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همودیالیز و دریافت کنندگان پیوند کلیه}, abstract_fa ={بررسی میزان رضایت از زندگی بیماران با نارسایی مزمن کلیوی که با طیف وسیعی از اثرات روانی و جسمانی بیماری مواجه بوده و وضعیت اقتصادی-اجتماعی آنها نیز تحت تاثیر آن قرار گرفته است، جهت دستیابی به اطلاعات لازم به منظور برنامه ریزی و ارائه خدمات مناسب حرفه ای به این گروه از بیماران، حائز اهمیت می باشد. این مطالعه به عنوان یک بررسی توصیفی-تحلیلی و جهت تعیین سطح کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همودیالیز و دریافت کنندگان پیوند کلیه و مقایسه این دو گروه با یکدیگر انجام پذیرفت. اطلاعات بدست آمده از 40 بیمار دریافت کننده پیوند کلیه و 40 بیمار دیگر تحت درمان با همودیالیز مراجعه کننده به مجتمع درمانی بیماری های خاص سوده در شهرستان اسلامشهر با استفاده از یک پرسش نامه استاندارد کیفیت زندگی گردآوری و مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفته است. نتایج بررسی حاکی از آن است که سطح کیفیت زندگی در بین هر دو گروه از بیماران پایین بوده و برخلاف انتظار، دریافت کنندگان پیوند کلیه سطح کیفیت زندگی نامطلوبتری را گزارش نمودند.}, keywords_fa = {کیفیت زندگی, همودیالیز, پیوند کلیه}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-808-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-808-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {RahmatiF, and MoghadassTabriziY, and ShidfarM, and HabibiF, and JafariM,}, title = {Prevalence of obesity and hypertension among Tehran University students}, abstract ={Objective(s): To describe prevalence of overweight and obesity and determine its correlation with hypertension among students of Tehran University. Methods: This was a cross-sectional study using data from 3931 Tehran University students. Anthropometric measurements (Height, Weight and BMI) and blood pressure were obtained and were classified based on WHO classification. Using statistical tests the associations between BMI and blood pressure were studied. Results: The prevalence of overweight and obesity was 13.5% and 3.2%, respectively. 63.9% of the subjects had normal BMI and 19.4% were underweight. The association between BMI and high blood pressure were statistically significant (P<0.0001). Conclusion: The findings suggest that the BMI is a good predicting factor for hypertension.}, Keywords = {Obesity, BMI, Hypertension, University students}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {123-130}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {شیوع چاقی و ارتباط آن با فشار خون بالا در دانشجویان دانشگاه تهران}, abstract_fa ={امروزه چاقی به عنوان یک مشکل بهداشت عمومی مطرح بوده و عامل خطر بسیاری از بیماری های مزمن از جمله بیماری های قلبی-عروقی، فشار خون، چربی خون بالا، دیابت و سرطان محسوب می شود. این مطالعه یک بررسی توصیفی-تحلیلی (مقطعی) بوده و با هدف بررسی شیوع چاقی و ارتباط آن با فشار خون بالا در دانشجویان جدید پذیرفته شده در دانشگاه تهران طی سال تحصیلی 83-82 انجام پذیرفته است. تمامی دانشجویانی که جهت انجام معاینات به مرکز بهداشت و درمان دانشگاه تهران مراجعه نموده بودند، بصورت متوالی مورد بررسی قرار گرفتند. در مجموع، اندازه گیری قد و وزن و فشار خون برای 3931 دانشجو در محدوده سنی 48-17 سال توسط مجریان طرح انجام پذیرفت و برای هر دانشجو پرونده ای تشکیل گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری Access و SPSS و آزمون های مجذور کای و تی مستقل، رگرسیون خطی و ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. چاقی با استفاده از شاخص توده بدن (Body Mass Index-BMI) و بر طبق معیارهای سازمان بهداشت جهانی ارزیابی شد. 60.4 درصد مشارکت کنندگان زن، 97.8% مجرد، 74.4% دانشجوی روزانه و محل اقامت 59.5% آنها در منزل بود. شیوع کلی چاقی (BMI≥30) در این مطالعه 3.2% بود. برحسب جنس 4.2% دانشجویان پسر و 2.5% دانشجویان دختر چاق بودند. بیشترین میزان شیوع چاقی در سنین بالای 30 سال بویژه در سنین 48-40 سال مشاهده شد. در این مطالعه بین میانگین فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و BMI همبستگی مستقیم و معنی داری وجود داشت (P<0.0001). بعبارتی شاخص توده بدن یک پیش بینی کننده مهم افزایش فشار خون در این مطالعه بود. با توجه به مطالب ذکر شده می توان چنین نتیجه گرفت که افزایش شیوع چاقی بویژه در سنین بالاتر، ضرورت برنامه ریزی جهت اصلاح عادات غذایی افراد را از طریق آموزش نحوه مصرف مواد غذایی در سنین پایین تر ایجاب می کند.}, keywords_fa = {چاقی, BMI, فشار خون بالا, دانشجویان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-809-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-809-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {HolakoieNaienieK, and ChinichianM, and GhaziZadehEhsaieSh, and SadeghiPourH.R, and Rafaheikh.,}, title = {Pap smear follow-up among women who need treatment and repeated Pap smear test}, abstract ={Objective(s): To investigate on the effectiveness of the Pap smear test. Methods: There were 11885 Pap smear test records for women in south Tehran health centers in 1999. The effectiveness was defined as the proportion of women who should have been return for repeated pap smear test following their treatments. We studied the Pap smear records to calculate the effectiveness. Results: Among those 447 were eligible for repeating Pap smear test only 219 (49.1%) were accessible for interview. Among those who were interviewed, only 74 people had returned to repeat Pap smear. Thus, the effectiveness of cervical cancer screening was found to be 34%. The main reasons for not returning to repeat Pap smear were: lack of knowledge about follow up necessity (59%), lack of time (22%), fear of finding refractory disease (4%). Conclusion: The findings suggest that the quality of Pap smear test in Tehran is poor and needs to be, improved.}, Keywords = {Pap smear, Screening, Loss to follow up, Repeated smear}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {131-137}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {علل عدم مراجعه زنانی که بر اساس آزمایش پاپ اسمیر باید تحت درمان و پاپ اسمیر مجدد قرار گیرند}, abstract_fa ={با توجه به اهمیت غربالگری سرطان دهانه رحم، براساس سیاست های وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، آزمایش پاپ اسمیر در مراکز بهداشتی-درمانی کشور برای زنان مراجعه کننده در گروه سنی 65-20 سال با شرایط تعیین شده در دستورالعمل کشوری، صورت می گیرد. هدف اصلی غربالگری این بیماری عبارت است از تشخیص بموقع تغییرات سلولی و درمان فوری بیماری و در صورت موفقیت برنامه غربالگری انتظار می رود عوارض و مرگ ناشی از این بیماری در جامعه کاهش پیدا کند. در جریان اجرای برنامه غربالگری یکی از مراحل مهم و نشانه موفقیت برنامه، مراجعه مجدد زنان برای تکرار مجدد آزمایش پس از درمان پیشنهادی است. در این صورت نسبت مراجعه زنان برای این امر می تواند بعنوان یکی از شاخص های خوب تعیین کیفیت اجرای برنامه غربالگری پاپ اسمیر در نظر گرفته شود. تحقیق حاضر بخشی از شواهد لازم در این زمینه را در اختیار قرار می دهد. به این منظور کلیه زنانی (11885 نفر) که در سال 1378 در مراکز بهداشتی-درمانی جنوب تهران مورد غربالگری سرطان دهانه رحم قرار گرفته بودند، از نظر چگونگی مراجعه بعدی مورد بررسی قرار گرفتند. از میان این گروه 447 نفر شرایط آزمایش مجدد را داشتند، که با استفاده از آدرس مندرج در پرونده های موجود آنان در مراکز بهداشتی-درمانی، به درب منازل آنان مراجعه شد. امکان مصاحبه با 219 نفر (49.1%) از آنان در شرایط پیگیری فعال و همه جانبه فراهم شد. از میان این عده تنها 74 نفر برای انجام آزمایش پاپ اسمیر مجدد مراجعه کرده بودند که به این ترتیب بازدهی غربالگری در این خصوص 34% بوده است و عمده ترین دلایل عدم مراجعه عبارت بودند از: بی اطلاعی از لزوم انجام اسمیر مجدد (59%)، کمبود وقت (22%) و ترس از وجود بیماری لاعلاج (4%). علیرغم تلاش های کارکنان بهداشتی با توجه به حجم بالای آزمایش های پاپ اسمیر و سایر خدمات ارایه شده، اندازه این شاخص می تواند دلیلی بر ضعف کیفیت برنامه غربالگری سرطان دهانه رحم باشد.}, keywords_fa = {پاپ اسمیر, غربالگری, پیگیری}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-810-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-810-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {BassampourSh,}, title = {The effect of education on anxiety before and after open heart surgery}, abstract ={Objective(s): To determine the effect of pre-operation training on pre-and post operation anxiety in patients undergoing open-heart surgery. Methods: This was quasi-experimental study. In this study, the patients were randomly divided into cases and controls so that the effect of training on anxiety in the units can be assessed (50 patients in each group). Data were collected using a three- part questionnaire: (1) Demographic variables, (2) Objective anxiety symptoms (blood pressure, pulse and respiratory rate), and (3) The Spiel Berger questionnaire. The research was carried out in three stages. During the first stage a questionnaire was given to both groups on the day of admission for the evaluating level of anxiety. Then only the under-training group was educated with regard to various kinds of nursing cares and post-operation cooperation. During the second stage (one day before the operation) the same questionnaire was given to both groups and again the level of anxiety was measured. Then during the third stage, which followed the operation (3-5 hours after tracheal extubation) the questionnaire was again given to both groups. Results: After statistical analysis and comparison of all three stages, the results indicated that during the first stage both groups had a similar  level of anxiety while after training at the second and third stages the level of anxiety in the control group was still high, but decreased in the cases (P<0.0001). Conclusion: Providing pre-operation and post-operation training is effective for reduction in anxiety and boosts patient cooperation for more rapid improvement and the earlier discharge.}, Keywords = {Training, Nursing care, Anxiety, Open heart surgery}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {139-144}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تاثیر آموزش قبل از عمل بر میزان اضطراب بیماران تحت عمل جراحی قلب باز}, abstract_fa ={انفارکتوس میوکارد، دومین بیماری شایع در بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است که این بیماران را وادار به جستجوی درمان می کند. از بین درمان های جراحی پیشنهادی (در کشور ایران) پیوند عروق کرونر شایع بوده و بالغ بر 50 تا 60 درصد کل اعمال جراحی قلب را در سال به خود اختصاص می دهد. لزوم انجام این عمل برای بیمار از یک طرف و اجبار جهت پذیرش آن از طرف دیگر سبب اضطراب در وی می شود و گاهی منجر به مشکلات ناخواسته و عدیده در درمان جدی این بیماران می گردد. این تحقیق یک مطالعه نیمه تجربی است که در سال 81-1380 به منظور بررسی تاثیر آموزش قبل از عمل بر میزان اضطراب قبل و بعد از جراحی در بیماران تحت عمل جراحی قلب باز صورت گرفت. در این مطالعه بیماران با استفاده از روش تصادفی به دو گروه 50 نفری مورد و شاهد تقسیم بندی شدند تا تاثیر آموزش بر اضطراب بیماران بررسی شود. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسش نامه دوقسمتی بود که بخش اول آن شامل مشخصات دموگرافیک و شاخص های فیزیولوژیک اضطراب نظیر فشار خون، نبض و تعداد تنفس و بخش دوم آن پرسش نامه استاندارد شده اسپیلبرگر جهت تعیین سطح اضطراب بیماران بود. تحقیق در طی سه مرحله صورت پذیرفت. ابتدا پس از تعیین واحدهای نمونه در گروه های مورد و شاهد، وضعیت اضطراب آنان در بدو پذیرش، پس از دادن آموزش (تنها به گروه مورد) و بعد از عمل جراحی در هر دو گروه بررسی شد و در نهایت اطلاعات جمع آوری شده با کمک نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحقیق حاکی از آن بود که میانگین اضطراب در هر دو گروه در بدو پذیرش اختلافی نشان نمی دهد. پس از دادن آموزش به گروه مورد (قبل از عمل باز) میانگین اضطراب بطور معنی داری کاهش یافت (P<0.001). در حالی که در گروه تجربه تغییر معنی داری در میانگین اضطراب مشاهده نشد. همچنین بعد از عمل جراحی قبل باز سطح اضطراب در گروه مورد بطور معنی داری نسبت به گروه شاهد کاهش یافته بود (P<0.001). این در حالی بود که در همین گروه سطح اضطراب حتی نسبت به قبل از عمل نیز بطور معنی داری (P<0.001) کاهش یافته بود. آموزش قبل از عمل جراحی قلب باز به بیماران بصورت تشریح چگونگی مسایل و مراقبت هایی که ممکن است با آن مواجه گردند و با توضیحی ساده می تواند از اضطراب آنان جلوگیری نماید و در نتیجه شانس بهبودی هرچه سریعتر، کاهش هزینه های بیمارستانی، طول مدت اقامت و عوارض بعد از عمل جراحی قلب باز در بیماران را به همراه داشته باشد.}, keywords_fa = {آموزش, جراحی قلب باز, مراقبت های پرستاری, اضطراب}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-811-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-811-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {JahaniHashemiH, and NorooziK,}, title = {Mental health in students in Qazvin University of Medical Sciences}, abstract ={Objective(s): To assess mental health in students in Qazvin University of Medical Sciences. Methods: In all 516 students (457 female, 59 male) responded to the 28 items General Health Questionnaire (GHQ-28). In order to indicate severe mental health disorders in students, for the general scale score of 23 and for the subscales score of 14 were used as cut-off points. Results: The results indicated that 11.8% of students suffered from mental health disorders. The rates in associated degree (AD) students; BS students and MD students were 14.3%, 6.9% and 6.2% respectively. Mental health disorders prevalence was 3.4% for men and 12.9% for women. Conclusion: In general, severe mental health in medical students was found to be low.}, Keywords = {Mental health, General Health Questionnaire, GHQ-28, Students}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {145-152}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {سلامت روانی دانشجویان ورودی سال 1381 دانشگاه علوم پزشکی قزوین}, abstract_fa ={این پژوهش به منظور تعیین میزان سلامت روانی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی قزوین در بدو ورود به دانشگاه در سال تحصیلی 82-1381 انجام شده است. در این بررسی 516 دانشجوی پذیرفته شده (457 زن و 59 مرد) در سال 1381 پرسش نامه سلامت عمومی 28 سوالی را تکمیل نمودند. نقطه برش در مقیاس کلی، برای تشخیص افراد بیمار 23 و بالاتر منظور شد. نقطه برش برای تشخیص افراد بیمار در هریک از مقیاس های فرعی 14 منظور شد. این بررسی نشان داد که 11.8% دانشجویان از سلامت روانی مطلوبی برخوردار نبودند. این میزان در دانشجویان مقطع کاردانی 14.3%، مقطع کارشناسی 6.9% و مقطع دکتری 6.2% بوده است. شیوع اختلال روانی در مردان 3.4% و در زنان 12.9% بدست آمد. این میزان در گروه های سنی 18 سال، 20-19 سال، 22-21 سال و 24-23 سال به ترتیب 3.7، 14.2، 13.3 و 17.6 درصد بود. میزان اختلال در افراد مجرد 12.1% و در افراد متاهل 4.5% بود. در مجموع آزمودنی های مورد پژوهش از سلامت روانی نسبتا مطلوبی برخوردار بودند.}, keywords_fa = {سلامت روانی, پرسشنامه سلامت عمومی 28 سوالی, دانشجو}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-812-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-812-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MajlessiF, and MirzaAghaM,}, title = {Menstrual health behavior among high school students in Tehran: a comparison between the North and the South}, abstract ={Objective(s): To Compare the level of knowledge about health behaviors during menstrual period between high school girls students in northern and southern part of Tehran. Methods: A randomized sampling method was employed, and 280 girls were selected from high schools in both regions (140 from each). Data were collected via a two-part questionnaire including items on demographic data and 6 sections related to the specific aims of the study. Results: The results indicated that 10.7% of the sample in the North and 10% in the South had poor knowledge and 84.3% and 87 .9% of the students in the North and in the South had average level of knowledge, respectively. Only 5% of the students in the North and 2.1 % in the South had an acceptable level of knowledge about menstrual health behavior. Conclusion: The findings suggest that high school students both in the North and in the South have poor knowledge on the topic and in general there is no significant difference between these two groups.}, Keywords = {Knowledge, Menstrual health behaviors}, volume = {3}, Number = {2}, pages = {152-158}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {بررسی مقایسه ای باورها و رفتارهای بهداشتی دوران عادت ماهیانه در دانش آموزان دختر مقطع دبیرستان شمال و جنوب تهران}, abstract_fa ={این مطالعه با هدف مقایسه سطح آگاهی و باورهای دختران دبیرستانی در مناطق شمالی و جنوبی شهر تهران در مورد رفتارهای بهداشتی دوران عادت ماهیانه و ارائه برنامه های آموزشی با توجه به مسایل و مشکلات و در نهایت ارتقای سطح بهداشت در دختران نوجوان انجام شد. پژوهش به روش توصیفی تحلیلی در سال 1379 انجام گردید. برای این منظور به روش تصادفی مجموعا 280 دختر دبیرستانی از مناطق شمال و جنوب تهران بطور مساوی انتخاب و برای آنها پرسش نامه تکمیل شد. نتایج نشان داد که 10.7% دختران مورد مطالعه در شمال تهران و 10% در جنوب تهران دارای سطح آگاهی کم، 84.3% در شمال و 87.9% در جنوب تهران دارای سطح آگاهی متوسط و فقط 5% در شمال و 2.1% در جنوب تهران دارای سطح آگاهی خوب در مورد رفتارهای بهداشتی دوران عادت ماهیانه بودند. رفتار بهداشتی دوران قاعدگی با پایه تحصیلی (P=0.99)، شغل پدر (P=0.54)، شغل مادر (P=0.89)، وجود خواهر بزرگتر در منزل (P=0.97)، بعد خانوار (P=0.96)، درآمد خانواده (P=0.61) و وضعیت مسکن (P=0.74) در بین دو گروه اختلاف معنی داری را نشان نداد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که هر دو گروه دختران در شمال و جنوب دارای اطلاعات جامعی در مورد رفتارهای بهداشتی دوران عادت ماهیانه نیستند و از این جهت تفاوت معنی داری بین آنها نیست.}, keywords_fa = {رفتار بهداشتی, باور دانش آموزان, عادت ماهیانه}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-813-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-813-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SedaghatM, and SoltaniA, and HamidiZ, and RahimiE, and LarijaniB,}, title = {A simple system to determine who needs osteoporosis screening}, abstract ={Objective(s): To develop and validate a clinical tool to help physicians to identify which women are at increased risk for osteoporosis and should therefore undergo further testing with bone densitometry. Methods: Using the Endocrine and Metabolism Research Center (EMRC) database and postmenopausal women in Iranian Multicenter Osteoporosis Study (IMOS) who had undergone testing with dual-energy x-ray absorptiometry (DEXA) at femur and lumbar spine (L1-L4). The main outcome measure was low bone mineral density (T score of 2.5 or more standard deviations below the mean for yoi. ng adult women) at femur, Lumbar spine or both sites. Logistic regression analysis was used to identify the simplest algoritlun that would identify women at increased risk of low bone mineral density. Results: The study population comprised 4229 individual of whom 2148 women with menopause were selected; and 185 postmenopausal women from (IMOS) were also included. A simple algorithm based on age, weight, duration of menopause was developed. Validation of this 3 - item Iranian Osteoporosis Scoring System (IOSS) showed that the tool had a sensitivity of 61.7% and specificity of 72.4% for women with osteoporosis. Conclusion IOSS can identify the majority of women likely to have low bone mineral density and is effective in substantially decreasing the need for all women to undergo DEXA testing.}, Keywords = {Osteoporosis, Screening, Risk factors}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {5-10}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {ایجاد یک سیستم ساده برای غربالگری استئوپوروز}, abstract_fa ={با اینکه غربالگری عمومی برای پوکی استخوان در زنان بعد از یائسگی توصیه نمی شود، توافق کلی در مورد این که کدامیک از زنان باید مورد سنجش تراکم استخوان قرار گیرند وجود ندارد. هدف از این مطالعه ایجاد یک وسیله بالنی ساده برای کمک به پزشکان جهت شناسایی زنان در خطر کاهش تراکم استخوانی بوده است. در این مطالعه با کمک بانک اطلاعاتی مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران اطلاعات دموگرافیک و مشخصات تراکم سنجی استخوان زنان یائسه در نواحی لگن و مهره های L1-L4 به همراه اطلاعاتی در خصوص عوامل خطر مطرح در پوکی استخوان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. متغیر اصلی مورد سنجش، وجود تراکم استخوانی مساوی یا کمتر از 2.5 انحراف معیار نسبت به بالغین جوان سالم بود. رگرسیون لجستیک و آنالیز ROC برای یافتن ساده ترین الگوریتم برای شناسایی زنان در خطر مورد استفاده قرار گرفت. جمعیت مورد بررسی شامل 2151 زن یائسه از مراجعه کنندگان به مرکز و 158 زن یائسه شرکت کننده در مطالعه چند مرکزی پوکی استخوان در شهر تهران به عنوان گروه منتخب برای آزمون وسیله ابداعی بود. یک الگوریتم ساده براساس 4 عامل سن مساوی یا بالای 65 سال، وزن مساوی یا کمتر از 57 کیلوگرم، وزن مساوی یا بالاتر از 70 کیلوگرم و زمان گذشته از یائسگی مساوی یا بالای 10 سال با عنوان IOSS) Iranian Osteoporosis Scoring System) ساخته شد. حساسیت و ویژگی این وسیله در جمعیت 158 نفری زنان یائسه در مطالعه شهر تهران به ترتیب 61.7% و 72.4% در نمره مساوی یا بیش از 1 از IOSS بود. بنابراین با استفاده از IOSS می توان به انتخاب منطقی تر و کم هزینه تر زنان یائسه برای انجام تست تراکم استخوان اقدام نمود.}, keywords_fa = {استئوپروز, غربالگری, عوامل خطرزا}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-814-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-814-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SoltaniA., and KhaleghiNejadN., and PajouhiM., and HamidiZ., and HosseinnezhadA., and LarijaniB.,}, title = {Screening osteoporosis using different skeletal sites: a comparison with the standard WHO criteria}, abstract ={Objective(s): To compare bone mineral density of different skeletal sites and to assess the possibility of using one skeletal site for diagnosing osteoporosis as opposed to the two sites required in the WHO criteria. Methods: A cross sectional study was carried out on 4229 patients referring to the BMD center of Shariati hospital from 1379-1382. Demographic data was collected. Dual- energy X-ray absorptiometry was performed on all cases. BMD results were defined according to the WHO diagnostic criteria. Results: Data was collected from 4229 individuals (91.8% female and 8.2% male) with a mean age of 53.44± 11 years. Prevalence of osteoporosis using the lumbar site was 24.8%, using the femoral site was 12.4% and 27.8% according to the WHO criteria. Sensitivity of DXA at the lumbar spine was 88.9% and at the femoral site was 46.6%. Conclusion: The sensitivity of the lumbar spine for the diagnosis of osteoporosis shown in this study is highly acceptable yet in order to establish an osteoporosis diagnostic guideline for the Iranian population prospective studies are required.}, Keywords = {Osteoporosis, Diagnosis, Screening, Bone Mineral Density, DXA}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {11-17}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {کاربرد نواحی آناتومیک مختلف در غربالگری استئوپوروز و مقایسه آن با معیارهای سازمان جهانی بهداشت}, abstract_fa ={تراکم سنجی استخوان در ارزیابی پاسخ به درمان و همچنین در پیگیری بیماران ارزشمند است. اگرچه استئوپوروز یک بیماری سیستمیک محسوب می شود، سرعت کاهش تراکم استخوانی در نواحی مختلف مانند استخوان فمور، مهره ها و استخوان رادیوس متفاوت است. بطوری که شیوع استئوپوروز بسته به ناحیه بررسی شده در یک جامعه متفاوت خواهد بود. هدف ما در این مطالعه مقایسه تراکم استخوانی در نواحی مختلف اسکلت بدنی و ارزیابی امکان استفاده از یک ناحیه آناتومیک به منظور تشخیص استئوپوروز در مقایسه با دو ناحیه ذکر شده توسط سازمان جهانی بهداشت (WHO) است. این مطالعه مقطعی بر روی 4229 مراجعه کننده به مرکز سنجش تراکم استخوان مرکز تحقیقات غدد بیمارستان شریعتی تهران طی سال های 1379-82 انجام پذیرفته است. داده های مربوط به اطلاعات دموگرافیک (سن و جنس) جمع آوری شده و سنجش تراکم استخوانی مطابق معیارهای WHO تفسیر گردید. برای آنالیز آماری نیز از نرم افزار SPSS11.5 استفاده شد. در مجموع 4229 نفر (8.2% مرد و 91.8% زن) با میانگین سنی 11.8±53.44 مورد ارزیابی قرار گرفتند. شیوع استئوپوروز در ناحیه لومبار به تنهایی 24.8%، در ناحیه فمور به تنهایی 12.4% و در یکی از دو ناحیه مطابق معیارهای WHO برابر با 27.8% بود. همچنین حساسیت DXA در ناحیه لومبار برای یافتن موارد استئوپوروز 88.9% و حساسیت DXA در ناحیه فمور 46.6% بود. با توجه به حساسیت تشخیصی قابل قبول بدست آمده برای سنجش تراکم استخوانی ناحیه لومبار به تنهایی، انجام یک مطالعه آینده نگر برای تعیین راهنمای عملکردی تشخیص استئوپوروز در جامعه ایرانی بر این مبنا مناسب به نظر می رسد تا مشخص شود که آیا می توان برای غربالگری، حداقل در برخی زیر گروه ها فقط از ناحیه لومبار استفاده کرد و به این ترتیب هزینه و وقت صرف شده برای سنجش تراکم استخوانی را کاهش داد.}, keywords_fa = {استئوپوروز, تشخیص, غربالگری, سنجش تراکم استخوانی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-815-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-815-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {Hossein-nezhadA, and PajouhiM, and JavadiE, and MaghbooliZ, and MadaniF.S, and LarijaniB,}, title = {Normal range of vitamin D: relationship between serum PTH and bone mineral density}, abstract ={Objective(s): To quantify the relationship between serum PTH, vitamin D and bone mineral density to determine normal range of vitamin D in normal population. Methods: A total of 830 healthy individuals aged 30 to 76 years old (60.8% women, 39.2% men) living in Tehran were randomly selected, following exclusion of people suffering from endocrine, rheumatologic or chronic diseases, fractures, other conditions or using drugs that affecting bone metabolism. Vitamin D and Ca intakes were assessed with a food frequency questionnaire. Self-reported daily time of sun exposure was used to categorize exposure to sunshine. All participants underwent clinical examination and lumbar spine and proximal of femur BMD by using dual-energy X-ray absorptiometry technique. Plasma level of 25(0H) D, Ca, Phosphate (P), Alkaline phosphatase (ALK P), parathyroid hormone {PTH) measured during winter. The correlation between these results was investigated. Results: PTH correlated inversely with 25(0H) D .In multivariate analysis PTH correlated inversely with whole body BMD (mostly lumbar spine) but not with the hip BMD. No association was found between 25(0H) D levels and BMD at any site in univariate or multivariate analysis. Based on this relationship between PTH, vitamin D and BMD we obtained normal range of vitamin D. Cut -off point for sever vitamin D deficiency was lower than l 8nmol/l and range of moderate & mild were I 8-23  & 23-36 nmol/1, respectively. Conclusion: Normal range determination of vitamin D based on relationship between PTH, vitan..n D and BMD can be shown biological bone variation and is useful  in prevention strategy.}, Keywords = {Vitamin D, Serum PTH, Bone mineral density}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {19-25}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تعیین مقادیر نرمال ویتامین D بر اساس هورمون پاراتیروئید و تغییرات تراکم معدنی استخوان}, abstract_fa ={هورمون پاراتیروئید مهمترین عامل هموستاز کلسیم در بدن است. ویتامین D منجر به هایپرپاراتیروئیسم ثانویه شده و حتی موارد خفیف کمبود ویتامین D نیز منجر به افزایش جذب کلسیم از استخوان و کاهش توده استخوانی می گردد. در این مطالعه از طریق بررسی ارتباط هورمون پاراتیروئید با میزان تراکم معدنی استخوان و ویتامین D سعی شده تا محدوده طبیعی هورمون پاراتیروئید و ویتامین D برمبنای تغییرات بیولوژیک استخوان تعیین گردد. جمعیت مورد مطالعه مردان و زنان 20 تا 69 سال ساکن شهر تهران بودند که در طرح پیشگیری، تشخیص و درمان استئوپوروز بین سال های 1379 تا 1382 مورد مطالعه قرار گرفتند. معیارهای خروج از مطالعه ابتلا به بیماری های آرتریت روماتوئید، کم کاری یا پرکاری تیروئید، پاراتیروئید و آدرنال، دیابت قندی، نارسایی کلیه، نارسایی پیشرفته کبدی و هر نوع سرطان بود. در مجموع 830 نفر با سه بار پیگیری حضوری و تلفنی در این طرح شرکت نمودند. 75.1 درصد از افراد دعوت شده با این طرح همکاری نمودند. مقادیر سرمی ویتامین D و هورمون پاراتیروئید در دهه های مختلف سنی اختلاف معنی داری را نشان می داد (P=0.001). سن، جنس و هورمون پاراتیروئید در تغییرات ویتامین D نقش داشتند. محدوده هورمون پاراتیروئید در افراد استئوپوروتیک با حدود اطمینان 95% بین 38-29.7 پیکوگرم در لیتر بود. همچنین این محدوده در افراد غیر استئوپوروتیک بین 30.2-24.33 پیکوگرم در لیتر بود. این بررسی نشان می دهد مقادیر زیر 18 نانومول در لیتر به عنوان کمبود شدید ویتامین D تلقی می شود. مقادیر 23-18 نانومول در لیتر کمبود متوسط و مقادیر 36-23 نانومول در لیتر کمبود خفیف ویتامین D خواهد بود. بنابراین مقادیر بالاتر از 36 نانومول در لیتر به عنوان مقادیر طبیعی ویتامین D تلقی می شود. در مجموع به نظر می رسد محدوده هایی از ویتامین D که باعث تغییرات معنی داری در هورمون پاراتیروئید می شوند با تغییرات بیولوژیک استخوان همراهی بیشتری دارند تا محدوده هایی که براساس صدک های توزیع ویتامین D در جامعه تعیین می شوند.}, keywords_fa = {ویتامین D, هورمون پاراتیروئید, مقادیر نرمال, تراکم معدنی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-816-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-816-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {LarijaniB, and ShaikholeslamR, and AdibiH, and ShafaieA, and MaghbooliZ, and Mohammad-zadehN, and Hossein-nezhadA,}, title = {Safety and efficacy of increasing serum vitamin D by milk fortification}, abstract ={Objective(s): Deficiencies in calcium and vitamin D intakes are involved in the etiology of osteoporosis, and health authorities recommend that the population consume a diet providing sufficient calcium and vitamin D. We studied the safety and efficacy of milk fortified with vitamin 03. Methods: We conducted a double-blind, placebo-controlled trial of fortified milk (600 JU/I vitamin 03) compared to unfortified milk in 216 subjects (aged 2-98 years). Serum 25-hydroxyvitamin D [25(0H) D], calcium, creatinine, PTH were measured at baseline and after intervention. 109 subjects ingested 400 mL fortified milk with 240 JU vitamin D, and l 07 subjects ingested a control milk daily for 8 wk. Results: After subjects consumed fortified milk for 8 wk, serum 25(0H) D3 concentrations increased by 33%, and serum parathyroid hormone concentrations decreased by 40% compared with baseline; control subjects had a decrease of 7% in 25(0H) D and no significant change in serum parathyroid hormone. In the fortified group, serum 25(0H) D increased by 13 nmol/1 from 39.94 nmol/1 to 53.37 nmol/1. In the control group, serum 25(0H) D felt by 3 nmol/1 from 43.11 nmol/1 to 39 .9 nmol/1. Conclusion: Vitamin D-fortified milk may assist in maintaining vitamin D status in the general population.}, Keywords = {Vitamin D, Fortification, Milk}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {27-38}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثربخشی شیر غنی شده با ویتامین D در بالا بردن میزان سرمی این ویتامین}, abstract_fa ={مطالعات اخیر در ایران نشان دهنده شیوع بالای کمبود ویتامین D است. با توجه به فقر غذایی از نظر این ویتامین، غنی سازی در اولویت برنامه های مقابله با کمبود ویتامین D قرار می گیرد. لذا این مطالعه جهت بررسی اثربخشی این غنی سازی و انتقال تکنولوژی متناسب با جامعه انجام پذیرفته است. این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی چند مرکزی بر روی 216 نفر انجام شد. تمامی شرکت کنندگان به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. هر دو گروه از 2 لیوان شیر در روز به مدت دو ماه استفاده کردند. مداخله در یکی از گروه ها به صورت اضافه نمودن ویتامین D به میزان 600IU/L در لیتر به شیر مصرفی صورت گرفت. در کلیه نمونه های خونگیری ابتدا و انتهای مطالعه انجام و سنجش ویتامین D، کلسیم، فسفر، هورمون پاراتیروئید، آلکالن فسفاتاز، آلبومین و پروتئین انجام پذیرفت. همچنین پرسش نامه هایی در رابطه با طعم و عوارض گوارشی در افراد مورد بررسی تکمیل گردید. توزیع سنی و جنسی و میزان فعالیت در دو گروه مورد بررسی یکسان بود. میانگین پارامترهای بیوشیمیایی نیز در دو گروه اختلاف معنی داری نداشت. دو ماه بعد از غنی سازی شیر با ویتامین D، میزان تغییر ویتامین D سرمی در گروهی که از شیر غنی شده استفاده کرده بودند (12.11nmol/l) افزایش یافت و در گروه شاهد (3.31nmol/l) کاهش نشان داد که اختلاف سطح سرمی در دو گروه معنی دار بود (P<0.001). از طرفی شیوع کمبود ویتامین D (مقادیر کمتر از 35nmol/l) در شروع مطالعه 60.2% در گروه مصرف کننده شیر غنی شده در مقابل 51.4% در گروه شاهد بود که اختلاف معنی داری نداشت. اما بعد از غنی سازی، شیوع این اختلال به ترتیب به 9.3% در مقابل 39.3% رسید که اختلاف معنی داری را نشان می دهد (P<0.001). در تحلیل رگرسیون نیز نشان داده شد که تنها نوع شیر و سطح سرمی اولیه ویتامین D در پیشگویی تغییر سطح این ویتامین موثر بوده است (P<0.001) و این یافته وابسته به سن و جنس نیست. در مورد طعم شیر غنی شده با شیر ساده و شیوع عوارض گوارشی هم اختلاف معنی داری مشاهده نشد. یافته های این مطالعه نشان می دهد شیر غنی شده با ویتامین D در بالا بردن سطح سرمی این ویتامین موثر بوده و جهت مقابله با کمبود ویتامین D توصیه می گردد.}, keywords_fa = {ویتامین D, غنی سازی, شیر}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-817-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-817-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {PajouhiM, and Hossein-nezhadA, and SoltaniA, and AdibiH, and MaghbooliZ., and LarijaniB,}, title = {Bone mineral density variations in male aged 10 to 76 years old}, abstract ={Objective(s): Osteoporosis and osteoporosis related fractures are usually considered conditions of post menopausal or elderly women, but these problems also occur in men. In fact, nearly 30 percent of hip fractures occur in men. Because osteoporosis is clinically silent until fractures occur, men at risk for osteoporosis and those who have the disease need to be identified. The purpose of this study was to investigate BMD variation and prevalence of osteoporosis in men. Methods: Among a sample of male aged 10 to 76 years old, 403 individuals from 50 clusters were randomly selected, following exclusion of people suffering from rheumatoid arthritis, thyroid disease, menstrual problem, fractures or other conditions affecting bone metabolism. All participants underwent clinical examination and lumbar and spinal densitometry using DXA method. Results: In lumbar spine, the duration of peak bone density was between 25 and 40years old and bone loss started at 40 and after 50-bone loss was quickly. In hip, the duration of peak bone mass was from 20 to 30 years old. Bone loss after 50 years old was increased. Prevalence of osteoporosis and osteopenia in men older than 50 years old were 3.9% and 50%, respectively. Osteoporosis in men significantly was related with increase in age and decrease in body mass index. Conclusion: Osteoporosis in men is now recognized as an increasingly important public health issue. Adequate intake of Ca and vitamin D can be improved bone loss. Peak bone density in 20 to 39 years old male population could be useful indicator for prevention and treatment of osteoporosis.}, Keywords = {BMD, Peak bone mass, Osteoporosis, Osteopenia, Men}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {39-47}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تغییرات تراکم استخوان و استئوپوروز در افراد مذکر 10 تا 76 ساله}, abstract_fa ={درحالی که استئوپوروز و شکستگی های مرتبط با آن اغلب به عنوان یک بیماری بعد از یائسگی و در زنان مسن مورد توجه قرار گرفته است، مطالعات نشان دهنده شیوع رو به افزایش این بیماری در مردان است. در مجموع به نظر می رسد استئوپوروز در مردان کمتر مورد توجه قرار گرفته و مطالعات کافی در این زمینه انجام نشده، حال آنکه این بیماری در مردان با عوارض وخیمی همراه بوده است. لذا مطالعه حاضر جهت بررسی تغییرات تراکم استخوانی و استئوپوروز در مردان طراحی شده تا علاوه بر ارائه تصویری از چگونگی این تغییرات و شیوع این بیماری در مردان به بررسی عوامل موثر بر این بیماری بپردازد. جمعیت مورد مطالعه به صورت تصادفی از 50 خوشه در سطح تهران انتخاب شدند. سنجش تراکم استخوان به روش DXA از نواحی ستون مهره های کمری و ران بعمل آمد. از تمامی افراد مورد بررسی معاینات بالینی بعمل آمد و شاخص های بدنی تعیین گردید. در مجموع 403 فرد مذکر در سنین 10 تا 76 سال در این مطالعه شرکت نمودند. میانگین سنی افراد مورد مطالعه (17.79±) 32.11 سال بود. نتایج این مطالعه نشان داد که میزان تراکم معدنی استخوان در ناحیه ستون مهره های کمری در 25 تا 40 سالگی به حداکثر تراکم خود می رسید و از 40 سالگی به تدریج کاهش توده استخوانی شروع می شد و بعد از 50 سالگی سرعت کاهش تراکم استخوانی زیاد می گردید. میزان تراکم معدنی استخوان در ناحیه لگن در 20 تا 30 سالگی به حداکثر خود می رسید و بعد از 50 سالگی سرعت کاهش تراکم استخوانی زیاد می شد. کاهش تراکم در ناحیه لگن 5.5% بین سنین 30 تا 50 سالگی، 5.8% در سنین 50 تا 60 سالگی و بالاخره 4.5% در سنین 60 تا 70 سالگی بود. تراکم معدنی استخوان ستون مهره ها در کسانی که کلسیم دریافتی بیش از یک گرم در روز دریافت می کردند بالاتر از افرادی بود که دریافت کلسیم کمتری داشتند. کاهش توده استخوانی در مردان نیاز به توجه دارد. دریافت کلسیم و ویتامین D در رسیدن به حداکثر توده استخوانی نقش بارزی دارد. با توجه به فقر مواد غذایی از ویتامین D، شیوع بالای کمبود ویتامین D و عدم کارآیی سنتز پوستی این ویتامین، غنی سازی مواد غذایی با ویتامین D می تواند راه حل مناسبی باشد.}, keywords_fa = {تراکم معدنی استخوان, استئوپوروز, استئوپنی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-818-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-818-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MoayyeriA, and SoltaniA, and AdibiH, and HamidiZ, and LarijaniB,}, title = {The effect of gynecological factors on lumbar and femoral bone mineral density in peri-menopausal women}, abstract ={Objective(s): To assess the effects of gynecological risk factors on bone mineral density (BMD) in Iranian perimenopausal women. Methods: The study population was referred women to the bone densitometry unit of Shariati hospital during 2000-2003 periods. After exclusion of 531 women reporting past or present corticosteroid use, 3209 women formed the final study population. Present HRT users (217 women) had significantly higher lumbar and femoral BMD than non-hormone users and this population excluded from further analyses. Postmenopausal status, late menarche, and late menopause were risk factors for low BMD. Protective factors against low BMD were increased body weight and increased number of pregnancies.  In opposition to similar studies,   hysterectomy   and bilateral oopheroctomy had no significant relationship with decreased BMD. Results: A significant reverse correlation was found between length of breast-feeding and BMD. In the multiple  regression  analysis,  gynecological  variables  could  account  for only  23.5%  of the variance  in lumbar BMD and 38% of variance of femoral BMD. Conclusion: We conclude that reproductive history gives rise to some special risk groups, to whom BMD measurements and osteoporosis prevention efforts should be directed. However, it is impossible to predict BMD by gynecological characteristics.}, Keywords = {Gynecological factors, Mineral density, Women}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {49-55}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثرات عوامل مرتبط با جنسیت بر روی تراکم استخوان های فمورال و مهره های کمری در زنان ایرانی}, abstract_fa ={ارتباط بین متغیرهای ویژه جنس مونث و تراکم معدنی استخوان (BMD) در نواحی ستون فقرات کمری و توتال فمور در 3740 زن بررسی شد. جمعیت مورد مطالعه زنان با سن بالاتر از 40 سال ارجاع شده به بخش سنجش تراکم استخوان بیمارستان دکتر شریعتی در فاصله سال های 1380 و 1382 بودند. پس از حذف 531 زن با سابقه مصرف کورتیکوستروئیدها، 3209 زن باقی مانده جمعیت مورد مطالعه را تشکیل دادند. BMD نواحی فمورال و کمری در 217 زن مصرف کننده هورمون های جنسی زنانه بطور معنی داری بیشتر از سایر افراد بود و این افراد نیز در سایر آنالیزها وارد نشدند. وضعیت یائسگی، سن بالاتر در هنگام شروع قاعدگی و همچنین یائسگی، ریسک فاکتورهای شدید BMD بودند، درحالی که افزایش وزن و تعداد حاملگی های بیشتر به عنوان فاکتورهای محافظتی شناخته شدند. برخلاف مطالعات قبلی هیسترکتومی و اووفورکتومی دوطرفه، ریسک فاکتور کاهش BMD نبودند. مدت شیردهی همبستگی معکوس با BMD هر دو ناحیه داشت. در مدل رگرسیون چند متغیره، ریسک فاکتورهای زنانگی توانایی پیش بینی 23.5% تغییرات BMD کمری و 38% تغییرات BMD فمورال را داشتند. این مطالعه می تواند توجه پزشکان را به سمت گروه های خاصی که باید از نظر پوکی استخوان بررسی شوند، معطوف کند.}, keywords_fa = {تراکم استخوان, جنسیت, شروع قاعدگی, یائسگی, شیردهی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-819-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-819-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {HamidiZ, and SedaghatM, and SoltaniA, and Khalili-FardAR, and MadaniF.S, and LarijaniB,}, title = {Effects of women reproductive factors on heel QUS parameters and comparison with BMD of femoral neck}, abstract ={Objective(s): To study of the effects of women reproductive factors on heel QUS parameters and comparison of it with BMD of femoral neck in normal women of Tehran. Methods:  In 151 normal women, 20 - 72Y/0 (participant of IMOS (Iranian Multicenter Osteoporosis Study), BMD (DXA) of femoral neck and QUS of heel (using Achilles+) was assessed. After assessment of normal values, Stiffness Index (SI) percentiles (2.5, 50, 97.5) in them established. Results: Mean values of BMD, SOS, BUA and SI, was 0.908±13.7,36/75± 1527/25, 121/42 ± 15/1, 94/46 ± 17/92, respectively. BMD and QUS parameters showed a significant   decrease with age (P<O.O l) and their relation with years since menopause was significant.  Relation of gravity and parity and lactation with QUS parameters was significant but there was no such relation among BMD of femoral neck and gravity and parity. Its relation with lactation was weak. Conclusion: Results of this study shows more stronger effect of main reproductive factors on QUS Parameters of heel than BMD of femoral neck measured with DXA method}, Keywords = {Osteoporosis, DXA, QUS}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {57-60}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثرپذیری پارامترهای سونوگرافی کمی استخوان پاشنه پا از متغیرهای باروری در زنان و مقایسه آن با نتایج حاصل از DXA}, abstract_fa ={سونوگرافی کمی استخوان (Quantitative Ultrasound-QUS) روشی کم هزینه، ارزان و غیر تهاجمی برای سنجش تراکم استخوان است. هدف از این مطالعه تعیین رابطه بین شاخص های باروری با پارامترهای QUS در جمعیت مورد مطالعه و مقایسه آن با نتایج حاصل از استاندارد طلایی تشخیص یا (DXA (Dual X-ray Absorptiometery است. شرکت کنندگان در این مطالعه 151 زن سالم 20 تا 72 ساله از میان شرکت کنندگان در مطالعه IMOS) Iranian Multicenter Osteoporosis Study) بودند که بطور تصادفی و با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای از میان افراد سالم تهرانی انتخاب شده بودند و دارای عوامل خطر شناخته شده پوکی استخوان نبودند. نمونه ها به روش QUS در ناحیه پاشنه پا و DXA در ناحیه گردن ران مورد سنجش تراکم استخوان قرار گرفتند و تفاوت بین اثرپذیری این دو روش از شاخص های باروری مورد بررسی قرار گرفت. در روش QUS و Speed of sound m/s) SOS) و Broad band ultrasound attenuation db/mhz) BUA) بررسی می شود. دستگاه مورد استفاده (+Achilles) با استفاده از SOS و BUA، پارامتر سومی به نام SI یا (SOS×0.28+BUA×0.67-420=Stiffness Index) را برای تعیین خطر شکستگی محاسبه می نماید. مقادیر میانگین و انحراف معیار متغیرهای BMD و SOS و BUA و SI به ترتیب (0.908±0.137، 1547.3±36.6، 121.4±15.1، 17.8±95) بدست آمد. BMD و پارامترهای QUS با افزایش سن کاهش معنی داری نشان داد (P<0.01). همچنین رابطه تعداد سال های زندگی پس از یائسگی با متغیرهای SOS و BUA و SI معنی دار بود (به ترتیب P=0.000 و P=0.015 و P=0.000). رابطه SOS و BUA و SI با تعداد حاملگی (به ترتیب P=0.000 و P=0.015 و P=0.000). تعداد زایمان (به ترتیب P=0.002 و P=0.024 و P=0.002) و میزان شیردهی (به ترتیب P=0.000 و P=0.009 و P=0.000) معنی دار بود ولی بین BMD گردن ران و تعداد حاملگی و تعداد زایمان رابطه ای بدست نیامد و رابطه آن با میزان شیردهی رابطه ای ضعیف بود. بین تعداد سقط ها و سن یائسگی با BMD و پارامترهای QUS نیز رابطه ای بدست نیامد. نتایج این مطالعه نشان دهنده حساس تر بودن QUS به تغییرات شاخص های اصلی باروری در زنان نسبت به تراکم سنجی استخوان به روش DXA می باشد.}, keywords_fa = {پوکی استخوان, تراکم معدنی استخوان, سونوگرافی کمی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-820-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-820-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SoltaniA, and PajouhiM, and SedaghatM, and Mahdavi-MazdehM, and HamidiZ, and LarijaniB,}, title = {QUS of phalanx in kidney transplanted patients in comparison to DXA}, abstract ={Objective(s): Osteoporosis remains a major problem following kidney transplantation. Radiographic measures of bone mass are of limited predictive value after transplantation and are complicated by preexisting renal osteopathy. Quantitative ultrasound (QUS) is a new and noninvasive method to assess skeletal status. However, limited data exist on ultrasonic bone parameters of phalanx after renal transplantation. We evaluated this method in osteoporosis diagnosis in renal allograft recipients in comparison to DXA. Also QUS results in these patients were compared to results of normal matched controls. Methods: Forty-two patients (age 40.17 ± 11.9 years) were studied 2.8 ± 2.9 years after transplantation. We used 49 healthy matched individuals for age and sex as controls. A Lunar device (DPM-MD) was used for DXA scanning and QUS of phalanx was done in all using a DBM-Sonic 1200 device. Results: Osteoporosis found in 19% of all patients (9.5% in femoral neck, 9.5% in total region of femur and 9.5% in spinal region). Sensitivity of Ad-SOS (parameter measured with DBM-Sonic 1200) for osteoporosis diagnosis in above regions was respectively I 00%, 75% and 25% and its  specificity for that diagnosis in  above regions was respectively 45%, 43% and 37%  (there  was not  significant  relation between them).  Mean of Ad-SOS (amplitude dependent speed of sound, the parameter measured in QUS of phalanx) was 2036 ± 79 in transplanted patients and 2060 ± 86, in controls. There was no significant difference between two groups. Age, height and BMI were significantly related to Ad-SOS. Age and BMI had negative relation with Ad-SOS (P-values 0.027 and 0.001).Ad-SOS had a positive relation with height (P-value = 0.013).There was no correlation between Ad-SOS and weight, dialysis time, time after transplantation, cumulative steroid dose and cumulative cyclosporine in transplanted patients. Conclusion: Our data suggests that QUS of phalanx is not a good way for assessing the changes of bone in renal transplanted patients in comparison to healthy individuals, but may be used as a screening technique for osteoporosis. For establishment of diagnosis, patient must be examined with DXA.}, Keywords = {Osteoporosis, BMD, QUS, Renal transplantation}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {61-65}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {مشخصات سونوگرافی انگشت در بیماران پیوند کلیه در مقایسه با افراد سالم و در مقایسه با DXA}, abstract_fa ={پوکی استخوان یک عارضه مهم پیوند کلیه است. روش های تشخیص موجود با وجود دقت و تکرارپذیری مناسب، با توجه به سابقه مشکلات استخوانی قبل از پیوند در این بیماران، محدودیت هایی در تشخیص پوکی استخوان در آنها دارند. سونوگرافی کمی استخوان (Quantitative Ultrasound-QUS) یک روش غیر تهاجمی برای بررسی وضعیت استخوان بوده و سونوگرافی کمی انگشتان یکی از انواع آن است. اطلاعات اندکی در مورد نتایج استفاده از QUS در تشخیص مشکلات استخوانی بیماران پیوند کلیه وجود دارد. ما توانایی سونوگرافی کمی انگشتان را در تشخیص پوکی استخوان در مقایسه با DXA) Dual X-ray Absorptiometery) در بیماران با سابقه پیوند کلیه مورد بررسی قرار دادیم و جهت تحلیل نتایج QUS، از یافته های آن در نمونه های سالم که از نظر سنی و جنسی همسان شده بودند استفاده کردیم. در این مطالعه مقطعی، 42 بیمار دارای کلیه پیوندی با متوسط سنی (11.9±) 40.17 سال که در فاصله (±2.9) 2.8 سال از پیوند کلیه قرار داشتند مورد مطالعه قرار گرفتند. 49 فرد سالم همسان (در سن و جنس) به عنوان افراد کنترل در نظر گرفته شدند. از دستگاه DBM-sonic1200 جهت بررسی تراکم استخوان انگشتان و از دستگاه DXA برای بررسی تراکم استخوان کمر و لگن استفاده گردید. با استفاده از روش DXA، نوزده درصد بیماران واجد استئوپوروز شناخته شدند (9.5% در ناحیه گردن ران، 9.5% در ناحیه عمومی ران و 9.5% در ناحیه کمر). حساسیت Ad-SOS (متغیر سونوگرافی انگشتان) برای تشخیص پوکی استخوان در ناحیه عمومی و گردن ران و ناحیه کمر به ترتیب 75، 100 و 25 درصد و ویژگی آن برای این تشخیص در نواحی فوق الذکر به ترتیب 43، 45 و 37 درصد بود (رابطه معنی داری بین آنها وجود نداشت). متوسط Ad-SOS (متغیر اندازه گیری شونده در دستگاه سونوگرافی انگشتان که سرعت صوت وابسته به دامنه در استخوان است) در بیماران پیوندی، (79±) 2036 متر بر ثانیه و در افراد سالم (86±) 2060 متر بر ثانیه بود. هیچ تفاوت معنی داری نیز بین دو گروه از این جهت وجود نداشت. در گروه بیماران، سن، قد و BMI با Ad-SOS رابطه معنی دار داشت. رابطه قد در جهت مثبت (P=0.013) و رابطه سن و BMI در جهت منفی بود (به ترتیب P=0.027 و P=0.001). همچنین مدت دیالیز، مدت زمان پیوند و دوز تجمعی کورتون و سیکلوسپورین A با Ad-SOS رابطه ای نداشت. مطالعه ما نشان می دهد که سونوگرافی انگشتان قابلیت بالایی در نشان دادن تفاوت های موجود در مشخصات استخوانی افراد سالم و پیوند شده ندارد ولی می تواند در غربالگری بیماران پیوند کلیه برای پوکی استخوان بکار رود. افرادی که با این روش احتمال پوکی استخوان در آنها مطرح شود، برای تایید نهایی تشخیص باید مورد سنجش تراکم استخوان به روش DXA قرار گیرند.}, keywords_fa = {سنجش تراکم استخوان, پیوند کلیه, سونوگرافی کمی استخوان, پوکی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-821-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-821-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {}, title = {}, abstract ={}, Keywords = {}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {67-74}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تاثیر آموزش از طریق کتابچه بر میزان آگاهی و عملکرد بیماران استئوپوروتیک}, abstract_fa ={استئوپوروز یکی از بیماری های شایع و بدون علامت است. در ایران 50% مردان بالای 50 سال و 70% زنان بالای 50 سال مبتلا به استئوپوروز یا استئوپنی هستند. با افزایش آگاهی جامعه می توان تا حدود زیادی در جهت جلوگیری از ایجاد بیماری و یا کنترل عوارض آن گام برداشت که این هدف با امر آموزش میسر می شود. هدف مطالعه تعیین تاثیر آموزش از طریق کتابچه بر میزان آگاهی و عملکرد بیماران استئوپوروتیک مراجعه کننده به بیمارستان شریعتی بود. این برسی از نوع مطالعات علوم پایه (Experimental) و به صورت Self-control بود که با استفاده از پرسش نامه استاندارد، میزان آگاهی و عملکرد (قبل از آموزش به روش مصاحبه چهره به چهره و بعد از آموزش به روش تلفنی) سنجیده شده و با روش آماری Mann Whitney U test اطلاعات وارد شده به کامپیوتر تجزیه و تحلیل گردید. 340 نفر از مراجعه کنندگان به درمانگاه استئوپوروز بیمارستان شریعتی در این مطالعه شرکت نمودند. طبق بررسی انجام شده، آموزش از طریق کتابچه توانست نمره آگاهی جامعه را تا 24% و نمره عملکرد را تا 16% افزایش دهد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که استفاده از کتابچه های آموزشی به عنوان یک ابزار آموزشی در افزایش آگاهی و عملکرد کافی نبوده و پیشنهاد می شود که جهت ارتقای آگاهی و بهبود عملکرد از سایر شیوه های آموزشی مانند برگزاری جلسات همراه با ابزارهای آموزشی مانند پوستر، فیلیپ چارت و ... استفاده شود تا بیماران به حداکثر توانمندی در مراقبت از خود دست یابند.}, keywords_fa = {آموزش, استئوپوروز, آگاهی, عملکرد}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-822-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-822-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {AbdollahShamshirsazA.R, and BekheirniaM.R, and KamgarM, and TabatabaieS.M, and MoradiZirkuhiA, and BouzariN, and ErfanzadehG, and AbdollahShamshirsazA.H., and LarijaniB,}, title = {Therapeutic indices in thalassemia major: association with bone mineral density}, abstract ={Objective(s): To evaluate bone mineral density (BMD) in children and young adults with thalassemia and its potential risk factors. Methods: Two hundreds and twelve thalassemic patients aged 10-20 were enrolled in the study. In all patients height, weight, body mass index, growth indices, pubertal development, calcium intake and serum ferritin were assessed. BMD was determined by dual-energy X-ray absorptiometry (Lunar).  BMD z scores between -1 and -2.5 were identified as low bone mass and z scores less than -2.5 were considered severely low bone mass. Results: Prevalence of severely low bone mass was 50.7% in lumbar spine, 10.8% in femur and 7.9% in both areas. There was no statistically significant between males and females. Low bone mass was observed in 39.5% and 37.5% of patients in lumbar and femoral areas. Patients with severely low bone mass in lumbar spine were older than the others (P<0.00 I). Conclusion: The data confirm significant reductions in BMD in Iranian thalassemic patients. Further research is needed to identify risk factors and preventive methods recommend.}, Keywords = {Thalassemia major, Bone mass density, Therapeutic indices, Growth}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {75-81}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {شاخص های درمانی در بیماران تالاسمی ماژور و ارتباط آنها با تراکم استخوان}, abstract_fa ={اهداف این پژوهش ارزیابی تراکم استخوان (BMD) در 212 بیمار تالاسمیک 10 تا 20 ساله ساکن شهر تهران و تعیین عوامل خطر بالقوه بوده است. اندازه گیری تراکم استخوانی ستون فقرات کمری و فمور بوسیله dual energy x-ray absorptiometery بعمل آمد. قد، وزن، شاخص توده بدنی، شاخص های رشد و میزان دریافت کلسیم بررسی شدند. جهت ارزیابی سطح سرمی فریتین، نمونه های خونی گرفته شد. به تراکم استخوانی با Z score بین 1- تا 2.5- کاهش تراکم استخوانی و Z score کمتر از 2.5- کاهش شدید تراکم استخوانی اطلاق شد. شیوع کاهش شدید تراکم استخوانی 50.7% در ستون فقرات کمری، 10.8% در فمور و 7.9% در هر دو ناحیه تعیین شد. تفاوت معنی داری در کاهش شدید تراکم استخوانی در ستون فقرات کمری و فمور بین پسران (کمری 46.4%، فمور 11.2%) و دختران (کمری 54.7% و فمور 10.4%) دیده نشد. کاهش تراکم استخوان 39.5% در ستون فقرات کمری و 37.5% در فمور اندازه گیری شد. سن بیماران دچار کاهش شدید تراکم استخوانی در ستون فقرات کمری بطور قابل ملاحظه ای بالاتر بود (P<0.001). داده های این پژوهش موید کاهش قابل ملاحظه تراکم استخوان در بیماران تالاسمیک ایرانی است. اگرچه پژوهش های بیشتری در این زمینه مورد نیاز است، روش های پیشگیرانه شناخته شده ای مانند هورمون درمانی و درمان سریع اختلالات تراکم استخوان در بیماران تالاسمیک مورد تاکید است.}, keywords_fa = {تالاسمی ماژور, کاهش تراکم استخوان, رشد}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-823-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-823-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} }