@article{ author = {SedaghatM, and SoltaniA, and HamidiZ, and RahimiE, and LarijaniB,}, title = {A simple system to determine who needs osteoporosis screening}, abstract ={Objective(s): To develop and validate a clinical tool to help physicians to identify which women are at increased risk for osteoporosis and should therefore undergo further testing with bone densitometry. Methods: Using the Endocrine and Metabolism Research Center (EMRC) database and postmenopausal women in Iranian Multicenter Osteoporosis Study (IMOS) who had undergone testing with dual-energy x-ray absorptiometry (DEXA) at femur and lumbar spine (L1-L4). The main outcome measure was low bone mineral density (T score of 2.5 or more standard deviations below the mean for yoi. ng adult women) at femur, Lumbar spine or both sites. Logistic regression analysis was used to identify the simplest algoritlun that would identify women at increased risk of low bone mineral density. Results: The study population comprised 4229 individual of whom 2148 women with menopause were selected; and 185 postmenopausal women from (IMOS) were also included. A simple algorithm based on age, weight, duration of menopause was developed. Validation of this 3 - item Iranian Osteoporosis Scoring System (IOSS) showed that the tool had a sensitivity of 61.7% and specificity of 72.4% for women with osteoporosis. Conclusion IOSS can identify the majority of women likely to have low bone mineral density and is effective in substantially decreasing the need for all women to undergo DEXA testing.}, Keywords = {Osteoporosis, Screening, Risk factors}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {5-10}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {ایجاد یک سیستم ساده برای غربالگری استئوپوروز}, abstract_fa ={با اینکه غربالگری عمومی برای پوکی استخوان در زنان بعد از یائسگی توصیه نمی شود، توافق کلی در مورد این که کدامیک از زنان باید مورد سنجش تراکم استخوان قرار گیرند وجود ندارد. هدف از این مطالعه ایجاد یک وسیله بالنی ساده برای کمک به پزشکان جهت شناسایی زنان در خطر کاهش تراکم استخوانی بوده است. در این مطالعه با کمک بانک اطلاعاتی مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران اطلاعات دموگرافیک و مشخصات تراکم سنجی استخوان زنان یائسه در نواحی لگن و مهره های L1-L4 به همراه اطلاعاتی در خصوص عوامل خطر مطرح در پوکی استخوان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. متغیر اصلی مورد سنجش، وجود تراکم استخوانی مساوی یا کمتر از 2.5 انحراف معیار نسبت به بالغین جوان سالم بود. رگرسیون لجستیک و آنالیز ROC برای یافتن ساده ترین الگوریتم برای شناسایی زنان در خطر مورد استفاده قرار گرفت. جمعیت مورد بررسی شامل 2151 زن یائسه از مراجعه کنندگان به مرکز و 158 زن یائسه شرکت کننده در مطالعه چند مرکزی پوکی استخوان در شهر تهران به عنوان گروه منتخب برای آزمون وسیله ابداعی بود. یک الگوریتم ساده براساس 4 عامل سن مساوی یا بالای 65 سال، وزن مساوی یا کمتر از 57 کیلوگرم، وزن مساوی یا بالاتر از 70 کیلوگرم و زمان گذشته از یائسگی مساوی یا بالای 10 سال با عنوان IOSS) Iranian Osteoporosis Scoring System) ساخته شد. حساسیت و ویژگی این وسیله در جمعیت 158 نفری زنان یائسه در مطالعه شهر تهران به ترتیب 61.7% و 72.4% در نمره مساوی یا بیش از 1 از IOSS بود. بنابراین با استفاده از IOSS می توان به انتخاب منطقی تر و کم هزینه تر زنان یائسه برای انجام تست تراکم استخوان اقدام نمود.}, keywords_fa = {استئوپروز, غربالگری, عوامل خطرزا}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-814-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-814-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SoltaniA., and KhaleghiNejadN., and PajouhiM., and HamidiZ., and HosseinnezhadA., and LarijaniB.,}, title = {Screening osteoporosis using different skeletal sites: a comparison with the standard WHO criteria}, abstract ={Objective(s): To compare bone mineral density of different skeletal sites and to assess the possibility of using one skeletal site for diagnosing osteoporosis as opposed to the two sites required in the WHO criteria. Methods: A cross sectional study was carried out on 4229 patients referring to the BMD center of Shariati hospital from 1379-1382. Demographic data was collected. Dual- energy X-ray absorptiometry was performed on all cases. BMD results were defined according to the WHO diagnostic criteria. Results: Data was collected from 4229 individuals (91.8% female and 8.2% male) with a mean age of 53.44± 11 years. Prevalence of osteoporosis using the lumbar site was 24.8%, using the femoral site was 12.4% and 27.8% according to the WHO criteria. Sensitivity of DXA at the lumbar spine was 88.9% and at the femoral site was 46.6%. Conclusion: The sensitivity of the lumbar spine for the diagnosis of osteoporosis shown in this study is highly acceptable yet in order to establish an osteoporosis diagnostic guideline for the Iranian population prospective studies are required.}, Keywords = {Osteoporosis, Diagnosis, Screening, Bone Mineral Density, DXA}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {11-17}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {کاربرد نواحی آناتومیک مختلف در غربالگری استئوپوروز و مقایسه آن با معیارهای سازمان جهانی بهداشت}, abstract_fa ={تراکم سنجی استخوان در ارزیابی پاسخ به درمان و همچنین در پیگیری بیماران ارزشمند است. اگرچه استئوپوروز یک بیماری سیستمیک محسوب می شود، سرعت کاهش تراکم استخوانی در نواحی مختلف مانند استخوان فمور، مهره ها و استخوان رادیوس متفاوت است. بطوری که شیوع استئوپوروز بسته به ناحیه بررسی شده در یک جامعه متفاوت خواهد بود. هدف ما در این مطالعه مقایسه تراکم استخوانی در نواحی مختلف اسکلت بدنی و ارزیابی امکان استفاده از یک ناحیه آناتومیک به منظور تشخیص استئوپوروز در مقایسه با دو ناحیه ذکر شده توسط سازمان جهانی بهداشت (WHO) است. این مطالعه مقطعی بر روی 4229 مراجعه کننده به مرکز سنجش تراکم استخوان مرکز تحقیقات غدد بیمارستان شریعتی تهران طی سال های 1379-82 انجام پذیرفته است. داده های مربوط به اطلاعات دموگرافیک (سن و جنس) جمع آوری شده و سنجش تراکم استخوانی مطابق معیارهای WHO تفسیر گردید. برای آنالیز آماری نیز از نرم افزار SPSS11.5 استفاده شد. در مجموع 4229 نفر (8.2% مرد و 91.8% زن) با میانگین سنی 11.8±53.44 مورد ارزیابی قرار گرفتند. شیوع استئوپوروز در ناحیه لومبار به تنهایی 24.8%، در ناحیه فمور به تنهایی 12.4% و در یکی از دو ناحیه مطابق معیارهای WHO برابر با 27.8% بود. همچنین حساسیت DXA در ناحیه لومبار برای یافتن موارد استئوپوروز 88.9% و حساسیت DXA در ناحیه فمور 46.6% بود. با توجه به حساسیت تشخیصی قابل قبول بدست آمده برای سنجش تراکم استخوانی ناحیه لومبار به تنهایی، انجام یک مطالعه آینده نگر برای تعیین راهنمای عملکردی تشخیص استئوپوروز در جامعه ایرانی بر این مبنا مناسب به نظر می رسد تا مشخص شود که آیا می توان برای غربالگری، حداقل در برخی زیر گروه ها فقط از ناحیه لومبار استفاده کرد و به این ترتیب هزینه و وقت صرف شده برای سنجش تراکم استخوانی را کاهش داد.}, keywords_fa = {استئوپوروز, تشخیص, غربالگری, سنجش تراکم استخوانی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-815-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-815-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {Hossein-nezhadA, and PajouhiM, and JavadiE, and MaghbooliZ, and MadaniF.S, and LarijaniB,}, title = {Normal range of vitamin D: relationship between serum PTH and bone mineral density}, abstract ={Objective(s): To quantify the relationship between serum PTH, vitamin D and bone mineral density to determine normal range of vitamin D in normal population. Methods: A total of 830 healthy individuals aged 30 to 76 years old (60.8% women, 39.2% men) living in Tehran were randomly selected, following exclusion of people suffering from endocrine, rheumatologic or chronic diseases, fractures, other conditions or using drugs that affecting bone metabolism. Vitamin D and Ca intakes were assessed with a food frequency questionnaire. Self-reported daily time of sun exposure was used to categorize exposure to sunshine. All participants underwent clinical examination and lumbar spine and proximal of femur BMD by using dual-energy X-ray absorptiometry technique. Plasma level of 25(0H) D, Ca, Phosphate (P), Alkaline phosphatase (ALK P), parathyroid hormone {PTH) measured during winter. The correlation between these results was investigated. Results: PTH correlated inversely with 25(0H) D .In multivariate analysis PTH correlated inversely with whole body BMD (mostly lumbar spine) but not with the hip BMD. No association was found between 25(0H) D levels and BMD at any site in univariate or multivariate analysis. Based on this relationship between PTH, vitamin D and BMD we obtained normal range of vitamin D. Cut -off point for sever vitamin D deficiency was lower than l 8nmol/l and range of moderate & mild were I 8-23  & 23-36 nmol/1, respectively. Conclusion: Normal range determination of vitamin D based on relationship between PTH, vitan..n D and BMD can be shown biological bone variation and is useful  in prevention strategy.}, Keywords = {Vitamin D, Serum PTH, Bone mineral density}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {19-25}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تعیین مقادیر نرمال ویتامین D بر اساس هورمون پاراتیروئید و تغییرات تراکم معدنی استخوان}, abstract_fa ={هورمون پاراتیروئید مهمترین عامل هموستاز کلسیم در بدن است. ویتامین D منجر به هایپرپاراتیروئیسم ثانویه شده و حتی موارد خفیف کمبود ویتامین D نیز منجر به افزایش جذب کلسیم از استخوان و کاهش توده استخوانی می گردد. در این مطالعه از طریق بررسی ارتباط هورمون پاراتیروئید با میزان تراکم معدنی استخوان و ویتامین D سعی شده تا محدوده طبیعی هورمون پاراتیروئید و ویتامین D برمبنای تغییرات بیولوژیک استخوان تعیین گردد. جمعیت مورد مطالعه مردان و زنان 20 تا 69 سال ساکن شهر تهران بودند که در طرح پیشگیری، تشخیص و درمان استئوپوروز بین سال های 1379 تا 1382 مورد مطالعه قرار گرفتند. معیارهای خروج از مطالعه ابتلا به بیماری های آرتریت روماتوئید، کم کاری یا پرکاری تیروئید، پاراتیروئید و آدرنال، دیابت قندی، نارسایی کلیه، نارسایی پیشرفته کبدی و هر نوع سرطان بود. در مجموع 830 نفر با سه بار پیگیری حضوری و تلفنی در این طرح شرکت نمودند. 75.1 درصد از افراد دعوت شده با این طرح همکاری نمودند. مقادیر سرمی ویتامین D و هورمون پاراتیروئید در دهه های مختلف سنی اختلاف معنی داری را نشان می داد (P=0.001). سن، جنس و هورمون پاراتیروئید در تغییرات ویتامین D نقش داشتند. محدوده هورمون پاراتیروئید در افراد استئوپوروتیک با حدود اطمینان 95% بین 38-29.7 پیکوگرم در لیتر بود. همچنین این محدوده در افراد غیر استئوپوروتیک بین 30.2-24.33 پیکوگرم در لیتر بود. این بررسی نشان می دهد مقادیر زیر 18 نانومول در لیتر به عنوان کمبود شدید ویتامین D تلقی می شود. مقادیر 23-18 نانومول در لیتر کمبود متوسط و مقادیر 36-23 نانومول در لیتر کمبود خفیف ویتامین D خواهد بود. بنابراین مقادیر بالاتر از 36 نانومول در لیتر به عنوان مقادیر طبیعی ویتامین D تلقی می شود. در مجموع به نظر می رسد محدوده هایی از ویتامین D که باعث تغییرات معنی داری در هورمون پاراتیروئید می شوند با تغییرات بیولوژیک استخوان همراهی بیشتری دارند تا محدوده هایی که براساس صدک های توزیع ویتامین D در جامعه تعیین می شوند.}, keywords_fa = {ویتامین D, هورمون پاراتیروئید, مقادیر نرمال, تراکم معدنی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-816-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-816-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {LarijaniB, and ShaikholeslamR, and AdibiH, and ShafaieA, and MaghbooliZ, and Mohammad-zadehN, and Hossein-nezhadA,}, title = {Safety and efficacy of increasing serum vitamin D by milk fortification}, abstract ={Objective(s): Deficiencies in calcium and vitamin D intakes are involved in the etiology of osteoporosis, and health authorities recommend that the population consume a diet providing sufficient calcium and vitamin D. We studied the safety and efficacy of milk fortified with vitamin 03. Methods: We conducted a double-blind, placebo-controlled trial of fortified milk (600 JU/I vitamin 03) compared to unfortified milk in 216 subjects (aged 2-98 years). Serum 25-hydroxyvitamin D [25(0H) D], calcium, creatinine, PTH were measured at baseline and after intervention. 109 subjects ingested 400 mL fortified milk with 240 JU vitamin D, and l 07 subjects ingested a control milk daily for 8 wk. Results: After subjects consumed fortified milk for 8 wk, serum 25(0H) D3 concentrations increased by 33%, and serum parathyroid hormone concentrations decreased by 40% compared with baseline; control subjects had a decrease of 7% in 25(0H) D and no significant change in serum parathyroid hormone. In the fortified group, serum 25(0H) D increased by 13 nmol/1 from 39.94 nmol/1 to 53.37 nmol/1. In the control group, serum 25(0H) D felt by 3 nmol/1 from 43.11 nmol/1 to 39 .9 nmol/1. Conclusion: Vitamin D-fortified milk may assist in maintaining vitamin D status in the general population.}, Keywords = {Vitamin D, Fortification, Milk}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {27-38}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثربخشی شیر غنی شده با ویتامین D در بالا بردن میزان سرمی این ویتامین}, abstract_fa ={مطالعات اخیر در ایران نشان دهنده شیوع بالای کمبود ویتامین D است. با توجه به فقر غذایی از نظر این ویتامین، غنی سازی در اولویت برنامه های مقابله با کمبود ویتامین D قرار می گیرد. لذا این مطالعه جهت بررسی اثربخشی این غنی سازی و انتقال تکنولوژی متناسب با جامعه انجام پذیرفته است. این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی چند مرکزی بر روی 216 نفر انجام شد. تمامی شرکت کنندگان به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. هر دو گروه از 2 لیوان شیر در روز به مدت دو ماه استفاده کردند. مداخله در یکی از گروه ها به صورت اضافه نمودن ویتامین D به میزان 600IU/L در لیتر به شیر مصرفی صورت گرفت. در کلیه نمونه های خونگیری ابتدا و انتهای مطالعه انجام و سنجش ویتامین D، کلسیم، فسفر، هورمون پاراتیروئید، آلکالن فسفاتاز، آلبومین و پروتئین انجام پذیرفت. همچنین پرسش نامه هایی در رابطه با طعم و عوارض گوارشی در افراد مورد بررسی تکمیل گردید. توزیع سنی و جنسی و میزان فعالیت در دو گروه مورد بررسی یکسان بود. میانگین پارامترهای بیوشیمیایی نیز در دو گروه اختلاف معنی داری نداشت. دو ماه بعد از غنی سازی شیر با ویتامین D، میزان تغییر ویتامین D سرمی در گروهی که از شیر غنی شده استفاده کرده بودند (12.11nmol/l) افزایش یافت و در گروه شاهد (3.31nmol/l) کاهش نشان داد که اختلاف سطح سرمی در دو گروه معنی دار بود (P<0.001). از طرفی شیوع کمبود ویتامین D (مقادیر کمتر از 35nmol/l) در شروع مطالعه 60.2% در گروه مصرف کننده شیر غنی شده در مقابل 51.4% در گروه شاهد بود که اختلاف معنی داری نداشت. اما بعد از غنی سازی، شیوع این اختلال به ترتیب به 9.3% در مقابل 39.3% رسید که اختلاف معنی داری را نشان می دهد (P<0.001). در تحلیل رگرسیون نیز نشان داده شد که تنها نوع شیر و سطح سرمی اولیه ویتامین D در پیشگویی تغییر سطح این ویتامین موثر بوده است (P<0.001) و این یافته وابسته به سن و جنس نیست. در مورد طعم شیر غنی شده با شیر ساده و شیوع عوارض گوارشی هم اختلاف معنی داری مشاهده نشد. یافته های این مطالعه نشان می دهد شیر غنی شده با ویتامین D در بالا بردن سطح سرمی این ویتامین موثر بوده و جهت مقابله با کمبود ویتامین D توصیه می گردد.}, keywords_fa = {ویتامین D, غنی سازی, شیر}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-817-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-817-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {PajouhiM, and Hossein-nezhadA, and SoltaniA, and AdibiH, and MaghbooliZ., and LarijaniB,}, title = {Bone mineral density variations in male aged 10 to 76 years old}, abstract ={Objective(s): Osteoporosis and osteoporosis related fractures are usually considered conditions of post menopausal or elderly women, but these problems also occur in men. In fact, nearly 30 percent of hip fractures occur in men. Because osteoporosis is clinically silent until fractures occur, men at risk for osteoporosis and those who have the disease need to be identified. The purpose of this study was to investigate BMD variation and prevalence of osteoporosis in men. Methods: Among a sample of male aged 10 to 76 years old, 403 individuals from 50 clusters were randomly selected, following exclusion of people suffering from rheumatoid arthritis, thyroid disease, menstrual problem, fractures or other conditions affecting bone metabolism. All participants underwent clinical examination and lumbar and spinal densitometry using DXA method. Results: In lumbar spine, the duration of peak bone density was between 25 and 40years old and bone loss started at 40 and after 50-bone loss was quickly. In hip, the duration of peak bone mass was from 20 to 30 years old. Bone loss after 50 years old was increased. Prevalence of osteoporosis and osteopenia in men older than 50 years old were 3.9% and 50%, respectively. Osteoporosis in men significantly was related with increase in age and decrease in body mass index. Conclusion: Osteoporosis in men is now recognized as an increasingly important public health issue. Adequate intake of Ca and vitamin D can be improved bone loss. Peak bone density in 20 to 39 years old male population could be useful indicator for prevention and treatment of osteoporosis.}, Keywords = {BMD, Peak bone mass, Osteoporosis, Osteopenia, Men}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {39-47}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تغییرات تراکم استخوان و استئوپوروز در افراد مذکر 10 تا 76 ساله}, abstract_fa ={درحالی که استئوپوروز و شکستگی های مرتبط با آن اغلب به عنوان یک بیماری بعد از یائسگی و در زنان مسن مورد توجه قرار گرفته است، مطالعات نشان دهنده شیوع رو به افزایش این بیماری در مردان است. در مجموع به نظر می رسد استئوپوروز در مردان کمتر مورد توجه قرار گرفته و مطالعات کافی در این زمینه انجام نشده، حال آنکه این بیماری در مردان با عوارض وخیمی همراه بوده است. لذا مطالعه حاضر جهت بررسی تغییرات تراکم استخوانی و استئوپوروز در مردان طراحی شده تا علاوه بر ارائه تصویری از چگونگی این تغییرات و شیوع این بیماری در مردان به بررسی عوامل موثر بر این بیماری بپردازد. جمعیت مورد مطالعه به صورت تصادفی از 50 خوشه در سطح تهران انتخاب شدند. سنجش تراکم استخوان به روش DXA از نواحی ستون مهره های کمری و ران بعمل آمد. از تمامی افراد مورد بررسی معاینات بالینی بعمل آمد و شاخص های بدنی تعیین گردید. در مجموع 403 فرد مذکر در سنین 10 تا 76 سال در این مطالعه شرکت نمودند. میانگین سنی افراد مورد مطالعه (17.79±) 32.11 سال بود. نتایج این مطالعه نشان داد که میزان تراکم معدنی استخوان در ناحیه ستون مهره های کمری در 25 تا 40 سالگی به حداکثر تراکم خود می رسید و از 40 سالگی به تدریج کاهش توده استخوانی شروع می شد و بعد از 50 سالگی سرعت کاهش تراکم استخوانی زیاد می گردید. میزان تراکم معدنی استخوان در ناحیه لگن در 20 تا 30 سالگی به حداکثر خود می رسید و بعد از 50 سالگی سرعت کاهش تراکم استخوانی زیاد می شد. کاهش تراکم در ناحیه لگن 5.5% بین سنین 30 تا 50 سالگی، 5.8% در سنین 50 تا 60 سالگی و بالاخره 4.5% در سنین 60 تا 70 سالگی بود. تراکم معدنی استخوان ستون مهره ها در کسانی که کلسیم دریافتی بیش از یک گرم در روز دریافت می کردند بالاتر از افرادی بود که دریافت کلسیم کمتری داشتند. کاهش توده استخوانی در مردان نیاز به توجه دارد. دریافت کلسیم و ویتامین D در رسیدن به حداکثر توده استخوانی نقش بارزی دارد. با توجه به فقر مواد غذایی از ویتامین D، شیوع بالای کمبود ویتامین D و عدم کارآیی سنتز پوستی این ویتامین، غنی سازی مواد غذایی با ویتامین D می تواند راه حل مناسبی باشد.}, keywords_fa = {تراکم معدنی استخوان, استئوپوروز, استئوپنی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-818-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-818-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {MoayyeriA, and SoltaniA, and AdibiH, and HamidiZ, and LarijaniB,}, title = {The effect of gynecological factors on lumbar and femoral bone mineral density in peri-menopausal women}, abstract ={Objective(s): To assess the effects of gynecological risk factors on bone mineral density (BMD) in Iranian perimenopausal women. Methods: The study population was referred women to the bone densitometry unit of Shariati hospital during 2000-2003 periods. After exclusion of 531 women reporting past or present corticosteroid use, 3209 women formed the final study population. Present HRT users (217 women) had significantly higher lumbar and femoral BMD than non-hormone users and this population excluded from further analyses. Postmenopausal status, late menarche, and late menopause were risk factors for low BMD. Protective factors against low BMD were increased body weight and increased number of pregnancies.  In opposition to similar studies,   hysterectomy   and bilateral oopheroctomy had no significant relationship with decreased BMD. Results: A significant reverse correlation was found between length of breast-feeding and BMD. In the multiple  regression  analysis,  gynecological  variables  could  account  for only  23.5%  of the variance  in lumbar BMD and 38% of variance of femoral BMD. Conclusion: We conclude that reproductive history gives rise to some special risk groups, to whom BMD measurements and osteoporosis prevention efforts should be directed. However, it is impossible to predict BMD by gynecological characteristics.}, Keywords = {Gynecological factors, Mineral density, Women}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {49-55}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثرات عوامل مرتبط با جنسیت بر روی تراکم استخوان های فمورال و مهره های کمری در زنان ایرانی}, abstract_fa ={ارتباط بین متغیرهای ویژه جنس مونث و تراکم معدنی استخوان (BMD) در نواحی ستون فقرات کمری و توتال فمور در 3740 زن بررسی شد. جمعیت مورد مطالعه زنان با سن بالاتر از 40 سال ارجاع شده به بخش سنجش تراکم استخوان بیمارستان دکتر شریعتی در فاصله سال های 1380 و 1382 بودند. پس از حذف 531 زن با سابقه مصرف کورتیکوستروئیدها، 3209 زن باقی مانده جمعیت مورد مطالعه را تشکیل دادند. BMD نواحی فمورال و کمری در 217 زن مصرف کننده هورمون های جنسی زنانه بطور معنی داری بیشتر از سایر افراد بود و این افراد نیز در سایر آنالیزها وارد نشدند. وضعیت یائسگی، سن بالاتر در هنگام شروع قاعدگی و همچنین یائسگی، ریسک فاکتورهای شدید BMD بودند، درحالی که افزایش وزن و تعداد حاملگی های بیشتر به عنوان فاکتورهای محافظتی شناخته شدند. برخلاف مطالعات قبلی هیسترکتومی و اووفورکتومی دوطرفه، ریسک فاکتور کاهش BMD نبودند. مدت شیردهی همبستگی معکوس با BMD هر دو ناحیه داشت. در مدل رگرسیون چند متغیره، ریسک فاکتورهای زنانگی توانایی پیش بینی 23.5% تغییرات BMD کمری و 38% تغییرات BMD فمورال را داشتند. این مطالعه می تواند توجه پزشکان را به سمت گروه های خاصی که باید از نظر پوکی استخوان بررسی شوند، معطوف کند.}, keywords_fa = {تراکم استخوان, جنسیت, شروع قاعدگی, یائسگی, شیردهی}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-819-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-819-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {HamidiZ, and SedaghatM, and SoltaniA, and Khalili-FardAR, and MadaniF.S, and LarijaniB,}, title = {Effects of women reproductive factors on heel QUS parameters and comparison with BMD of femoral neck}, abstract ={Objective(s): To study of the effects of women reproductive factors on heel QUS parameters and comparison of it with BMD of femoral neck in normal women of Tehran. Methods:  In 151 normal women, 20 - 72Y/0 (participant of IMOS (Iranian Multicenter Osteoporosis Study), BMD (DXA) of femoral neck and QUS of heel (using Achilles+) was assessed. After assessment of normal values, Stiffness Index (SI) percentiles (2.5, 50, 97.5) in them established. Results: Mean values of BMD, SOS, BUA and SI, was 0.908±13.7,36/75± 1527/25, 121/42 ± 15/1, 94/46 ± 17/92, respectively. BMD and QUS parameters showed a significant   decrease with age (P<O.O l) and their relation with years since menopause was significant.  Relation of gravity and parity and lactation with QUS parameters was significant but there was no such relation among BMD of femoral neck and gravity and parity. Its relation with lactation was weak. Conclusion: Results of this study shows more stronger effect of main reproductive factors on QUS Parameters of heel than BMD of femoral neck measured with DXA method}, Keywords = {Osteoporosis, DXA, QUS}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {57-60}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {اثرپذیری پارامترهای سونوگرافی کمی استخوان پاشنه پا از متغیرهای باروری در زنان و مقایسه آن با نتایج حاصل از DXA}, abstract_fa ={سونوگرافی کمی استخوان (Quantitative Ultrasound-QUS) روشی کم هزینه، ارزان و غیر تهاجمی برای سنجش تراکم استخوان است. هدف از این مطالعه تعیین رابطه بین شاخص های باروری با پارامترهای QUS در جمعیت مورد مطالعه و مقایسه آن با نتایج حاصل از استاندارد طلایی تشخیص یا (DXA (Dual X-ray Absorptiometery است. شرکت کنندگان در این مطالعه 151 زن سالم 20 تا 72 ساله از میان شرکت کنندگان در مطالعه IMOS) Iranian Multicenter Osteoporosis Study) بودند که بطور تصادفی و با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای از میان افراد سالم تهرانی انتخاب شده بودند و دارای عوامل خطر شناخته شده پوکی استخوان نبودند. نمونه ها به روش QUS در ناحیه پاشنه پا و DXA در ناحیه گردن ران مورد سنجش تراکم استخوان قرار گرفتند و تفاوت بین اثرپذیری این دو روش از شاخص های باروری مورد بررسی قرار گرفت. در روش QUS و Speed of sound m/s) SOS) و Broad band ultrasound attenuation db/mhz) BUA) بررسی می شود. دستگاه مورد استفاده (+Achilles) با استفاده از SOS و BUA، پارامتر سومی به نام SI یا (SOS×0.28+BUA×0.67-420=Stiffness Index) را برای تعیین خطر شکستگی محاسبه می نماید. مقادیر میانگین و انحراف معیار متغیرهای BMD و SOS و BUA و SI به ترتیب (0.908±0.137، 1547.3±36.6، 121.4±15.1، 17.8±95) بدست آمد. BMD و پارامترهای QUS با افزایش سن کاهش معنی داری نشان داد (P<0.01). همچنین رابطه تعداد سال های زندگی پس از یائسگی با متغیرهای SOS و BUA و SI معنی دار بود (به ترتیب P=0.000 و P=0.015 و P=0.000). رابطه SOS و BUA و SI با تعداد حاملگی (به ترتیب P=0.000 و P=0.015 و P=0.000). تعداد زایمان (به ترتیب P=0.002 و P=0.024 و P=0.002) و میزان شیردهی (به ترتیب P=0.000 و P=0.009 و P=0.000) معنی دار بود ولی بین BMD گردن ران و تعداد حاملگی و تعداد زایمان رابطه ای بدست نیامد و رابطه آن با میزان شیردهی رابطه ای ضعیف بود. بین تعداد سقط ها و سن یائسگی با BMD و پارامترهای QUS نیز رابطه ای بدست نیامد. نتایج این مطالعه نشان دهنده حساس تر بودن QUS به تغییرات شاخص های اصلی باروری در زنان نسبت به تراکم سنجی استخوان به روش DXA می باشد.}, keywords_fa = {پوکی استخوان, تراکم معدنی استخوان, سونوگرافی کمی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-820-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-820-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {SoltaniA, and PajouhiM, and SedaghatM, and Mahdavi-MazdehM, and HamidiZ, and LarijaniB,}, title = {QUS of phalanx in kidney transplanted patients in comparison to DXA}, abstract ={Objective(s): Osteoporosis remains a major problem following kidney transplantation. Radiographic measures of bone mass are of limited predictive value after transplantation and are complicated by preexisting renal osteopathy. Quantitative ultrasound (QUS) is a new and noninvasive method to assess skeletal status. However, limited data exist on ultrasonic bone parameters of phalanx after renal transplantation. We evaluated this method in osteoporosis diagnosis in renal allograft recipients in comparison to DXA. Also QUS results in these patients were compared to results of normal matched controls. Methods: Forty-two patients (age 40.17 ± 11.9 years) were studied 2.8 ± 2.9 years after transplantation. We used 49 healthy matched individuals for age and sex as controls. A Lunar device (DPM-MD) was used for DXA scanning and QUS of phalanx was done in all using a DBM-Sonic 1200 device. Results: Osteoporosis found in 19% of all patients (9.5% in femoral neck, 9.5% in total region of femur and 9.5% in spinal region). Sensitivity of Ad-SOS (parameter measured with DBM-Sonic 1200) for osteoporosis diagnosis in above regions was respectively I 00%, 75% and 25% and its  specificity for that diagnosis in  above regions was respectively 45%, 43% and 37%  (there  was not  significant  relation between them).  Mean of Ad-SOS (amplitude dependent speed of sound, the parameter measured in QUS of phalanx) was 2036 ± 79 in transplanted patients and 2060 ± 86, in controls. There was no significant difference between two groups. Age, height and BMI were significantly related to Ad-SOS. Age and BMI had negative relation with Ad-SOS (P-values 0.027 and 0.001).Ad-SOS had a positive relation with height (P-value = 0.013).There was no correlation between Ad-SOS and weight, dialysis time, time after transplantation, cumulative steroid dose and cumulative cyclosporine in transplanted patients. Conclusion: Our data suggests that QUS of phalanx is not a good way for assessing the changes of bone in renal transplanted patients in comparison to healthy individuals, but may be used as a screening technique for osteoporosis. For establishment of diagnosis, patient must be examined with DXA.}, Keywords = {Osteoporosis, BMD, QUS, Renal transplantation}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {61-65}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {مشخصات سونوگرافی انگشت در بیماران پیوند کلیه در مقایسه با افراد سالم و در مقایسه با DXA}, abstract_fa ={پوکی استخوان یک عارضه مهم پیوند کلیه است. روش های تشخیص موجود با وجود دقت و تکرارپذیری مناسب، با توجه به سابقه مشکلات استخوانی قبل از پیوند در این بیماران، محدودیت هایی در تشخیص پوکی استخوان در آنها دارند. سونوگرافی کمی استخوان (Quantitative Ultrasound-QUS) یک روش غیر تهاجمی برای بررسی وضعیت استخوان بوده و سونوگرافی کمی انگشتان یکی از انواع آن است. اطلاعات اندکی در مورد نتایج استفاده از QUS در تشخیص مشکلات استخوانی بیماران پیوند کلیه وجود دارد. ما توانایی سونوگرافی کمی انگشتان را در تشخیص پوکی استخوان در مقایسه با DXA) Dual X-ray Absorptiometery) در بیماران با سابقه پیوند کلیه مورد بررسی قرار دادیم و جهت تحلیل نتایج QUS، از یافته های آن در نمونه های سالم که از نظر سنی و جنسی همسان شده بودند استفاده کردیم. در این مطالعه مقطعی، 42 بیمار دارای کلیه پیوندی با متوسط سنی (11.9±) 40.17 سال که در فاصله (±2.9) 2.8 سال از پیوند کلیه قرار داشتند مورد مطالعه قرار گرفتند. 49 فرد سالم همسان (در سن و جنس) به عنوان افراد کنترل در نظر گرفته شدند. از دستگاه DBM-sonic1200 جهت بررسی تراکم استخوان انگشتان و از دستگاه DXA برای بررسی تراکم استخوان کمر و لگن استفاده گردید. با استفاده از روش DXA، نوزده درصد بیماران واجد استئوپوروز شناخته شدند (9.5% در ناحیه گردن ران، 9.5% در ناحیه عمومی ران و 9.5% در ناحیه کمر). حساسیت Ad-SOS (متغیر سونوگرافی انگشتان) برای تشخیص پوکی استخوان در ناحیه عمومی و گردن ران و ناحیه کمر به ترتیب 75، 100 و 25 درصد و ویژگی آن برای این تشخیص در نواحی فوق الذکر به ترتیب 43، 45 و 37 درصد بود (رابطه معنی داری بین آنها وجود نداشت). متوسط Ad-SOS (متغیر اندازه گیری شونده در دستگاه سونوگرافی انگشتان که سرعت صوت وابسته به دامنه در استخوان است) در بیماران پیوندی، (79±) 2036 متر بر ثانیه و در افراد سالم (86±) 2060 متر بر ثانیه بود. هیچ تفاوت معنی داری نیز بین دو گروه از این جهت وجود نداشت. در گروه بیماران، سن، قد و BMI با Ad-SOS رابطه معنی دار داشت. رابطه قد در جهت مثبت (P=0.013) و رابطه سن و BMI در جهت منفی بود (به ترتیب P=0.027 و P=0.001). همچنین مدت دیالیز، مدت زمان پیوند و دوز تجمعی کورتون و سیکلوسپورین A با Ad-SOS رابطه ای نداشت. مطالعه ما نشان می دهد که سونوگرافی انگشتان قابلیت بالایی در نشان دادن تفاوت های موجود در مشخصات استخوانی افراد سالم و پیوند شده ندارد ولی می تواند در غربالگری بیماران پیوند کلیه برای پوکی استخوان بکار رود. افرادی که با این روش احتمال پوکی استخوان در آنها مطرح شود، برای تایید نهایی تشخیص باید مورد سنجش تراکم استخوان به روش DXA قرار گیرند.}, keywords_fa = {سنجش تراکم استخوان, پیوند کلیه, سونوگرافی کمی استخوان, پوکی استخوان}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-821-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-821-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {}, title = {}, abstract ={}, Keywords = {}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {67-74}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {تاثیر آموزش از طریق کتابچه بر میزان آگاهی و عملکرد بیماران استئوپوروتیک}, abstract_fa ={استئوپوروز یکی از بیماری های شایع و بدون علامت است. در ایران 50% مردان بالای 50 سال و 70% زنان بالای 50 سال مبتلا به استئوپوروز یا استئوپنی هستند. با افزایش آگاهی جامعه می توان تا حدود زیادی در جهت جلوگیری از ایجاد بیماری و یا کنترل عوارض آن گام برداشت که این هدف با امر آموزش میسر می شود. هدف مطالعه تعیین تاثیر آموزش از طریق کتابچه بر میزان آگاهی و عملکرد بیماران استئوپوروتیک مراجعه کننده به بیمارستان شریعتی بود. این برسی از نوع مطالعات علوم پایه (Experimental) و به صورت Self-control بود که با استفاده از پرسش نامه استاندارد، میزان آگاهی و عملکرد (قبل از آموزش به روش مصاحبه چهره به چهره و بعد از آموزش به روش تلفنی) سنجیده شده و با روش آماری Mann Whitney U test اطلاعات وارد شده به کامپیوتر تجزیه و تحلیل گردید. 340 نفر از مراجعه کنندگان به درمانگاه استئوپوروز بیمارستان شریعتی در این مطالعه شرکت نمودند. طبق بررسی انجام شده، آموزش از طریق کتابچه توانست نمره آگاهی جامعه را تا 24% و نمره عملکرد را تا 16% افزایش دهد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که استفاده از کتابچه های آموزشی به عنوان یک ابزار آموزشی در افزایش آگاهی و عملکرد کافی نبوده و پیشنهاد می شود که جهت ارتقای آگاهی و بهبود عملکرد از سایر شیوه های آموزشی مانند برگزاری جلسات همراه با ابزارهای آموزشی مانند پوستر، فیلیپ چارت و ... استفاده شود تا بیماران به حداکثر توانمندی در مراقبت از خود دست یابند.}, keywords_fa = {آموزش, استئوپوروز, آگاهی, عملکرد}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-822-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-822-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} } @article{ author = {AbdollahShamshirsazA.R, and BekheirniaM.R, and KamgarM, and TabatabaieS.M, and MoradiZirkuhiA, and BouzariN, and ErfanzadehG, and AbdollahShamshirsazA.H., and LarijaniB,}, title = {Therapeutic indices in thalassemia major: association with bone mineral density}, abstract ={Objective(s): To evaluate bone mineral density (BMD) in children and young adults with thalassemia and its potential risk factors. Methods: Two hundreds and twelve thalassemic patients aged 10-20 were enrolled in the study. In all patients height, weight, body mass index, growth indices, pubertal development, calcium intake and serum ferritin were assessed. BMD was determined by dual-energy X-ray absorptiometry (Lunar).  BMD z scores between -1 and -2.5 were identified as low bone mass and z scores less than -2.5 were considered severely low bone mass. Results: Prevalence of severely low bone mass was 50.7% in lumbar spine, 10.8% in femur and 7.9% in both areas. There was no statistically significant between males and females. Low bone mass was observed in 39.5% and 37.5% of patients in lumbar and femoral areas. Patients with severely low bone mass in lumbar spine were older than the others (P<0.00 I). Conclusion: The data confirm significant reductions in BMD in Iranian thalassemic patients. Further research is needed to identify risk factors and preventive methods recommend.}, Keywords = {Thalassemia major, Bone mass density, Therapeutic indices, Growth}, volume = {3}, Number = {1}, pages = {75-81}, publisher = {Iranian Institute for Health Sciences Research, ACECR}, title_fa = {شاخص های درمانی در بیماران تالاسمی ماژور و ارتباط آنها با تراکم استخوان}, abstract_fa ={اهداف این پژوهش ارزیابی تراکم استخوان (BMD) در 212 بیمار تالاسمیک 10 تا 20 ساله ساکن شهر تهران و تعیین عوامل خطر بالقوه بوده است. اندازه گیری تراکم استخوانی ستون فقرات کمری و فمور بوسیله dual energy x-ray absorptiometery بعمل آمد. قد، وزن، شاخص توده بدنی، شاخص های رشد و میزان دریافت کلسیم بررسی شدند. جهت ارزیابی سطح سرمی فریتین، نمونه های خونی گرفته شد. به تراکم استخوانی با Z score بین 1- تا 2.5- کاهش تراکم استخوانی و Z score کمتر از 2.5- کاهش شدید تراکم استخوانی اطلاق شد. شیوع کاهش شدید تراکم استخوانی 50.7% در ستون فقرات کمری، 10.8% در فمور و 7.9% در هر دو ناحیه تعیین شد. تفاوت معنی داری در کاهش شدید تراکم استخوانی در ستون فقرات کمری و فمور بین پسران (کمری 46.4%، فمور 11.2%) و دختران (کمری 54.7% و فمور 10.4%) دیده نشد. کاهش تراکم استخوان 39.5% در ستون فقرات کمری و 37.5% در فمور اندازه گیری شد. سن بیماران دچار کاهش شدید تراکم استخوانی در ستون فقرات کمری بطور قابل ملاحظه ای بالاتر بود (P<0.001). داده های این پژوهش موید کاهش قابل ملاحظه تراکم استخوان در بیماران تالاسمیک ایرانی است. اگرچه پژوهش های بیشتری در این زمینه مورد نیاز است، روش های پیشگیرانه شناخته شده ای مانند هورمون درمانی و درمان سریع اختلالات تراکم استخوان در بیماران تالاسمیک مورد تاکید است.}, keywords_fa = {تالاسمی ماژور, کاهش تراکم استخوان, رشد}, url = {http://payeshjournal.ir/article-1-823-en.html}, eprint = {http://payeshjournal.ir/article-1-823-en.pdf}, journal = {Payesh (Health Monitor)}, issn = {1680-7626}, eissn = {2008-4536}, year = {2004} }